دیشب با شوهرم دعوا کردیم اونم صبح که رفت سرکار درو قفل کرد کلیدارو با خودش برد.یه پسر دوساله دارم آخه نمیدونه ممکنه یه اتفاقی برامون بیفته.هرسری که دعوا میکنیم اینکارو میکنه.بگین چیکار کنم
عزیز دل مامانی ان شاا... به سلامتی بیایی تو بغلم😍😍♥️♥️😘😘😘
نه عقلم کشید بچه نداریم هزار سال سیاه از این بچه نمیخوام
من فقط از سال ۹۵ تا ۹۸ ۳ ساله دیدمش از اون روز دیگه نتونستم خودمو جمع و جور کنم تا الان تو این ماه به خودم اومدم گفتم بسه دیگه همش باهاش حرف میزنی خودتو کوچیک میکنی اونم هی میخواد باهات بد رفتاری کنه و داد بکشه فراموشش کردم جلوی چشممه اما دیگه کور شدم نمیبینمش،حالم خوب تر شد وقتی خونه نیست آرامش دارم
من که خودم و راحت کردم همه چی رو بخشیدم خودش فکر میکنه بخاطر عشقم بوده نمیدونه دل به زندگی ندارم که ...
بهترین کارو میکنی ببین مثلا میاد به من میگه تو خیلی بیماری منم بهش میگم حالا کجاشو دیدی یه عالمه از بیماری هامو هنوز بهت نگفتم اینو که میگم ول میکنه،اما اگر بگم نه نیستم اعصاب خودم خورد میشه
بهترین کارو میکنی ببین مثلا میاد به من میگه تو خیلی بیماری منم بهش میگم حالا کجاشو دیدی یه عالمه از ...
شوهر من وحشیه فقط کافیه جوابش و بدم چنان دادی میزنه و ابروریزی راه میندازه که نگو الان اینقد خجالت میکشم از همسایه ها همیشه داد میزنه ببین شاید باورت نشه ولی مثلا من دارم ظرف میشورم میرم تو فکر میاد میگه چته باز داری داستان درست میکنی من اماده دعوام میگم مگه من چیزی گفتم میگه نیاز نیست حرف بزنی همین رفتارت یعنی که از چیزی ناراحتی که رفتی تو فکر داری رو اعصابم میری داد میزنه و هوار میکشه میگه تو عامل اعصاب خوردی منی
آخی چرا به خودت نمیرسی یکم خودتو بیشتر دوست داشته باش بخدا ما ازون چیزی که فکر میکنیم خیلی بهتریم لی ...
اتفاقا خودم و خیلی دوست دارم😊 به خودم افتخار میکنم من خیلی سخت جنگیدم با زندگی من قبلا جدا شدم شوهرم مرد عصبی بود خیلی ازش میترسیدم معتاد بود ولی ازاد بودم بهم کاری نداشت اما کسی حق نداشت بیاد خونمون بدرفتاری میکرد دوست نداشت رفت و امد بکنه با کسی یه روز گفتم طلاق خسته شدم دیگه باور کن همش دعا میکردم از خونه بره و دیگه برنگرده خیلی زن صیغه میکرد میاورد خونه میگفت نیا خونه مهمون دارم امشب منم جرات نداشتم برم چند بار تو خیابون شب مونده بودم چون نمیخواستم خانوادم بفهمن خودم کار میکردم اما حقوقم کم بود یکسال غذا گرم نخوردم پول نداشتم اونم یه دونه نون نمیخرید اخرش جدا شدم و راحت شدم ولی خانوادم اصلا حمایتم نمیکردن مجبور شدم خودم زندگی کنم واقعا سختی کشیدم تا اینکه بعد چند سال اشنا شدم با شوهرم چند سال نامزد بودیم که بشناسمش بعد ازدواج بدتر از اون کرد اهل خیانت نیست خرج میکنه مشکل مالی ندارم اما واسش حکم یه حیوان خانگی رو دارم تا انسان خیلی ازش سر تر هستم قابل مقایسه نیستیم خودشم میدونه ظاهرم خیلی بهتره و سنم خیلی کمتره ولی فهمیدم مشکل روانی داره واقعا مثلا میگه ماشین گرون شده کافیه من بگم امروز فلان قیمت بود دیگه هوار میکشه که چرا رو حرف من حرف زدی چند ساعت داد وحشتناک میزنه یا بگه من این سریال و دوست دارم ولی من با شوق اون و نگاه نکنم میگه میخوای لج من و دربیاری بگرد تا بگردیم شروع میکنه به دعوا اگه وسط تابستون بگه داره برف میاد من باید بگم اره دیدم اگه بگم نه جنگ جهانی درست میکنه
پس خیلی دوستون داره، کمکش کنید، از ائمه کمک بگیرید، کاش برید پیش مشاور
علاقه واسه زندگی متاسفانه کافی نیست جرات دارم بگم مشاور نیست و نابودم میکنه فقط خودش و قبول داره اصلا تعادل روانی نداره که بخواد درست بشه همه ازش میترسن