اصلا نمیتونم باهاشون گرم بگیرم
در کمال صمیمیت
از اون وقتی که باهاشون صمیمی شدم خیلی اوضاع بهتر شد قبلش خیلی تنش داشتم و خودم همش با خودم درگیر بودم همش سر حرف ها و کارهاشون ناراحت میشدم الان که باهاشون صمیمی شدم خیلی همه چی بهتر
خاهرشوهرمم دخالتی بود مدام سعی داش آتیش بندازه وسط زندگیمون منم کات کردم قطع رابطه اییم تقریبا ۴ ماهه
خیلی خوب و با مهربانی
کلا در تعجبم همه تو نی نی سایت اینجور در باره خانواده شوهرشون میگن
همشون طرف خونوادشونو به ما نمیدن حتی اگه بدونن رفتارشون درست نبوده .توی یه ساختمون باشی رفت و امدت رو کم کم ،کم کن جوری که متوجه نشن .بعد هم وقتی بی احترامی کردن جوابشونو نده ساکت میشن .انگاری داره به دیوار میگه
من معمولی ام باهاشون چون جلو چشم خودمو شوهرم فرق میذارن بین بچهاشون حتی عروساشون
من تا الان اشتباه رفتار میکردم محبتای بیجا خودمونی شدن های بی دلیل شوخی های الکی ولی چند وقته عوض شدم و خیلی راضی ام ، اول که وارد میشم سلام و احوالپرسی گرم خیلی کم و معقول کمک میکنم در حد شستن ظرفا و چیدن سفره اگر سوالی بپرسن سطحی نه با جزئیات و کامل جواب میدم از راز خانوادم هیچی نمیگم نه اخم میکنم نه سرخوش بازی درمیارم یه لبخند ملیح هر از چندی تحویلشون میدم دوباره اومدنی یه تشکر و خداحافظی گرم
همیشه خونشون رفتنی تیپ میزنم هم خودم هم بچم
تا الان با پدرشو برادرش خیلی خودمونی بودم اجازه میدادن هرچی میخوان بارم کنم تصمیم دارم با اون دوتا هم جدی بشم
میخوام یادم بدین چطور مثل خودشون نه بگم ... چطور روزای بد منو تنها گذاشتن منم تنعاشون بذارم میخوام وقتی پر رو بازی در میارن منم عین خودشون باشم... چون تججربم ثابت کرده وقتی به شوهرم میگم عصبی میشه و نمیتونه حل کنه مشکلو چون خانوادشو نمیتونه پیش من بگه تو حق داری
عزیزم نباید زیاد نزدیک شی،تورفتارتم مراعات کن که رودربایستی ها نره کنارهمیشه سنگین باش و محترم
تا الان من کار سخت میشد عین غلام حاضر بودم ولی چون دختر مجردش تو خونه درس رو بهونه کرده بود من تنهایی انجام میدادم تا پله هاشون دستمال میکشیدم...ولی اونا چی هیچ وقت کنارم نبودن هیچ وقت... الانم افتادم تو بستر بیماری تنهای تنهام
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
