بچه ها کمکم کنید. دوساله ازدواج کردم از اوایل زندگیم ب طور اتفاقی متوجه شدم پدرم ک مردی مستبد و بشدت سختگیر و مقرراتیه با صمیمی ترین دوست خانوادگیمون ک یه زن شوهرداره و دوتا بچه ی بزرگ داره درحال خیانت و پیام فرستادن و چت کردنه. خیلی سعی کردم بتونم ب مادرم بگم ولی مادرم خودش از دست کارای بابام افسرده شده و میدونم اگر بهش بگم و متوجه بشه واقعا ممکنه دور از جونش بمیره و سکته کنه.این زن خودشو در قالب یه دوست چندین و چند ساله برای ما جا زده و همش میاد خونه پدرم و کارای مامانمو انجام میده و براش سبزی پاک میکنه و پیاز سرخ میکنه و ازین کارا. از یه ور میترسم این قضیه بوش دراد و آبروی من جلوی شوهرم بره و از یه ور میترسم مادرم ازین بدتر بشه. چند روزی هم هست ک برادرم روی پدرم حساس شده و زیر نظر دارتش و میفهمم ک یه چیزایی بو برده و فهمیده ک بابام با کسیه و برادرم توجهش ب مادرم بیشتر شده و محبتش میکنه. من چکار کنم وحشت این قضیه داره زندگیمو لحظه ب لحظه تلخ تر میکنه
خب باید به پدرت بگی ک فهمیدی, اون باید خودشو جمع کنه
من بودم یه حالی به بابام و اون خانومه می دادم ... بدون اینکه مادرم بفهمه
خودت برو ب مامانت کمک کن ک اول پای اون زنه از خونتون بریده ش
یه سیم کارت جدید بخر به اون زنیکه پیام بده از کثافت کاریهات خبر دارم.اگه نکشی کنار به شوهرت میگم
چرا آخه؟
ب زنه بگو پاتو از خونمون قط کن و گرنه ابروت جلو شوهر و بچه هات میبرم گم میشه
بنظرم ب مامانت نگو با داداشت صحبت کن و بشینید با پدرتون حرف بزنید و از کارهاش و عواقبش بگید
به بابات بگو که خبرداری به اون زنم بگو،بگو هردوشون جمع شن بخودشون.
به برادرت بگو به پدرت بگه
بابا درا مشورت کن شما از کجا فهمیدی حقیقت داره
نزار مادرت بفهمه
بهترین راه اینه ب زنه بگی در جریانی البته با مدرک ک گوه زیادیم نخوره
به زنه پیام بده دست از سر بابام برنداری آبرو برات نمیزارم بگو به شوهرت و خانواده شوهرت میگم بگو تمام از پیامات عکس دارم
زنه رو تهدید کنید خودشون از ترس آبروشون ول میکنن الکی که نیست زنه شوهر داره اگه مجرد بود کاری نمیتونستین بکنین ولی الان فرق داره
