سلام به همه خانوما من ۲۷هفته و ۳روزمه.دکتر برام آمپول رگام نوشته.منتها نمیدونم چه قیمتیه الان و چه عوارضی داره؟کلا جایی رو میشناسید که رایگان باشه؟بیمم تامین اجتماعیه تهران هستم.خواهشا راهنماییم کنید
خدایا هرجای ایرانم که دست میزنم درد میکند خودت مراقبمون باش😞 عضو کمپین مبارزه با کلمات تهوع آورِ:شوشو(شوهر) عِجقم(عشقم)🙊آخایی(شوهر)🙊عجیجم(عزیزم) پِری آقایی(شوهر) آز(آزمایش) سز(سزارین) اپی(ایپلاسیون)😳خخخخ(خندیدن مجازی)😤ازد(ازدواج)😞تودلی(جنین)😩چِلا(چرا)😖پسمل(پسر)😏دخمل(دختر)😕ریپ(ریپلای)😯رل(دوست پسر و دختر)😭دویوق(دروغ)😭عخی(آخی)👊پروف(پروفایل)😛خوشمل(خوشگل)👊کنجد(بچه)😩😩😩ز (زنگ زدن)😨
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
خدایا هرجای ایرانم که دست میزنم درد میکند خودت مراقبمون باش😞 عضو کمپین مبارزه با کلمات تهوع آورِ:شوشو(شوهر) عِجقم(عشقم)🙊آخایی(شوهر)🙊عجیجم(عزیزم) پِری آقایی(شوهر) آز(آزمایش) سز(سزارین) اپی(ایپلاسیون)😳خخخخ(خندیدن مجازی)😤ازد(ازدواج)😞تودلی(جنین)😩چِلا(چرا)😖پسمل(پسر)😏دخمل(دختر)😕ریپ(ریپلای)😯رل(دوست پسر و دختر)😭دویوق(دروغ)😭عخی(آخی)👊پروف(پروفایل)😛خوشمل(خوشگل)👊کنجد(بچه)😩😩😩ز (زنگ زدن)😨
یدونه ۲۷هفتگیه و یدونه ام بعد از زایمان .یعنی دوتا
اره من زدم رو دفترچه ۳۶ تومن آزادش ۱۷۰ بود دو سال پیش
بعد زایمان اگر گروه خون بچه با تو یکی باشه لازم نیست بزنی اگر گروه خونتون مخالف باشه میزنی
فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
من سه تا زدم🥴🥴 اوایل بارداری تهدبد ب سقط شدم گفتن بدنت داره مبارزه میکنه باهاش تا زدم خوب شدم
جالبه من چرا یکی زدن واسم
خدایا هرجای ایرانم که دست میزنم درد میکند خودت مراقبمون باش😞 عضو کمپین مبارزه با کلمات تهوع آورِ:شوشو(شوهر) عِجقم(عشقم)🙊آخایی(شوهر)🙊عجیجم(عزیزم) پِری آقایی(شوهر) آز(آزمایش) سز(سزارین) اپی(ایپلاسیون)😳خخخخ(خندیدن مجازی)😤ازد(ازدواج)😞تودلی(جنین)😩چِلا(چرا)😖پسمل(پسر)😏دخمل(دختر)😕ریپ(ریپلای)😯رل(دوست پسر و دختر)😭دویوق(دروغ)😭عخی(آخی)👊پروف(پروفایل)😛خوشمل(خوشگل)👊کنجد(بچه)😩😩😩ز (زنگ زدن)😨
من پیامبران میخوام زایمان کنم بعد از زایمانو میزنن اما الانم تو این هفته باید بزنم
اگر دکتر تامین اجتماعی برات نوشته باشه برو بیمارستان تامین اجتماعی پرونده بارداریتم ببر بهت رایگان میدن
فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد