زنداییم😑توسینک پوشک بچشو دراورد و شست بچشو و لیوانا تو سینک بودن داشت چایی میاورد فرار کردم🤢
دلت را بتکان ٫اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند فقط از لابه لای اشتباه هایت یک تجربه را بکش بیرون قاب کن و بزن به دیوار دلت ٫اشتباه کردن ،اشتباه نیست ٫در اشتباه ماندن اشتباه است
یه بار رفتم یه جا مهمونی از بعداز ظهر رفته بودم یه بوی خیلی گندیدگی شدیدی تو خونشون میومد وقتی در یه سطلو برداشتم دیدم سبزی خورشتی رو چند روز نگه داشته بودن تا ببرن سبزی خوردکنی . انقد نگه داشته باشن سبزیا آب پس داده بود و حسابی گندیده بودن بعد فکر کردم میخوان بریزن دور ولی همون وقت بردن سبزی خوردکنی بعدم اومددپن برا شام از همون سبزی قرمه بارگذاشتن برا ما😧😑
واااای منم خالم اومده بود مهمونی خونه مامانمینا بچه اش ۳ سالش بود هنوز از پوشک نگرفته بود اصلا نپرسید بچه رو کجا بشورم ما هم فکر میکردیم شعورش میرسه ولی برد بچه رو تو سینک شست متاسفانه خونه ماماینا اپن نیست ما نفهمیدیم یهو خواهرم رفت تو آشپزخونه دید که خاله ام داره چیکار میکنه کار از کار گذشته بود
مانده ام در کوچه های بی کسی،سنگ قبرم رو نمیسازد کسی،سوخته ام خاکسترم را باد برد،بهترین یارم مرا از یاد برد