2777
2789


چن شب پیش مهمون داشتیم‌مامانم توآشپزخونه بود.منم رفتم‌که کمکش کنم‌. تارفتم داخل آشپزخونه مامانم باجدیت برگشت گفت: لامپوروشن‌کن مردم ازگرما

من😳

مامانم😅

لامپ🤨

گرما🤪




https://t.me/joinchat/AAAAAEeDBwRbIMmcSBuC7Q

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خاطره😍


فيلم عروسي يكي از اقوام...شده سوژه كل خانوما فاميل😂😂😂😂بنده خدا فيلم عروسيشون رو گذاشت برا ما،همون اوايل فيلم ...تو باغ....فيلم برداره گفته با هم حرف بزنين....اينا با هم مكالمه داشتن....ولي تو فيلم ،با اينكه مونتاژ آهنگ بود..... زوم رو صورت داماد شده و صحنه آهسته شده....قشنگ معلوم بود داره ميگه:امشب ميكشمت!😂😂😂😂واي 

یه سوتی خیلی بد یادم اومد بارداربودم مامانم ازشهرستان اومده بود پیشم بهم کمک کنه 6ماهم بود شوهرم دم غروب برگشت خونه نون گرفته بود نونا رو بسته بندی کردیم ومن گفتم خودم میزارم توفریزر،یخچالمم ازایناس که یخچالش بالاو فریزرش پایینه یه چهارپایه پلاستیکی گذاشتم زیرم ومشغول چیدن بسته های نون که یه دفه چهارپایه سر خورد ومن خوردم زمین کف آشپزخونه پهن شده بودم که شوهرم ومامانم سراسیمه اومدن توآشپزخونه منم ناخودآگاه دستمو بردم سمت شوهرم به عنوان تکیه گاه وتلاش کردم بلندشم حالا اونم خم شده داره بهم کمک میکنه یهو شرت وشلوارش باهم اومد پایین مامانم سریع پرید تو اتاق و شوهرم بهم میگفت دوس دارم خفه ات کنم چرا انقد بی عقلی آخه شورت منم شد تکیه گاه😂😂



خونواده ی من یکم حساس بودن که شب با نامزدم بخوابم.یعنی پدرم حساس و بود و اصلا خوشش نمیومد تو دوران نامزدی این اتفاق بیفته.منم هروقت میرفتم خونه مادرهمسرم اونجا دلی از عزا درمیوردیم😆😆😆😆.وخیلی مراقب بودم که لو نرم و همیشه پیش پدرمادرم خیلی سنگین و رنگین بودم.یبار که باهم صحبت میکردیم مامانم یکی از عمه هامو میگفت که خیلی بدخوابه.


منم برگشتم گفتم اوه بدخواب ندیدی بدخواب میگی فقط محمدجواد یه لگدایی تو خواب به من زده.بعد که فهمیدم سوتی دادم و اونا بدنگام میکنن گفتم بخدا شباباهاش نمیخوابم مامانش میگه.ازاون روز دیگه هروقت نامزدم میومد میذاشتن تو اتاق باهم بخوابیم.فک کنم باخودشون گفتن خودمونو سبک نکنیم بهتره😅😅😅

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792