پيرو تايپيک قبلي ، نتيجه اين شد که فقط تحمل و صبوري کنم
خسته م بخدا ، از هشت و نيم صبح سر پام صبحانه ميدم فکر نهارم ، سفره نهار پهنه فکره شام هستم خودمم کم غذام ، چه گناهي کردم اخه ، به خواهر برادرم زنگ ميزنم حرف بزنم همينارو بگم ميگن خدا صبر بهت بده
برادر همسرم اينجاست براي کار اومده ،توي دو ماه چند تا شغل عوض کرده ، ديروزم تسويه کرد ، الان دراز به دراز وسط پذيرايي يه ، ميگه ميخام امتحان کنم ببينم کودوم شرايطش خوبه ، اخه تا کي ، بعدش چي ؟ چرا خونه خواهرت نميري ، اي خدا
امروز فقط گف ميخام برم هتل ، اين نزديکي ها هتل هست گفتم بلد نيستم من تو اينترنت بگرد
بعضی وقتا تو بعضی شرایط چاره ای جز صبرکردن نیست
عزیزم خودش باید شعورش بکشه من واقعا نمیدونم چرا بعضی ها اینجوری هستن فعلا هم هیچ کاری از دست برنمیاد اگه میتونید براش زن بگیرید حالا جالب اش اینه فردا روزی بری یه ناهار خونش زنش اخم و تخم میکنه
با شوهرت صحبت کن و بگو بهش...نمیشه که تااخر عمرش همینجور خونه شما زندگی کنه
