رفته بودم خونه دوستم
زن داداشش هم با بچهشون اومده بود
بچه رو از مدرسه آورده بود خسته بود با هزاااارتا ادا و اطوار بچهرو نشوند و با غر لباساشو عوض میکرد گفت چته باز قیافهت این شکلیه ریختشو نگا لنگه بابات آویزونی همیشه
بچه هم ناراحت ! اولین کلمهای بود که از وقتی رسید گفت هیچی تو مدرسه فلانی باز مسخرهم میکنه، همش جلو همه میگه بهم خنگی نمیفهمی
اینم همینجوری که داشت لباس بچهرو از آستینش میکشید یهو لباس دررفت خورد به شربت ریخت
برگشت مححححکم زد پشت بچه گفت معلومه دیگه خنگی راس میگه دیگه نمیفهمی گند زدی تمام به فرش!!!
بچه بدبخت سااااکت اشک از چشماش میومد لباساشو برداشت بر تو اتاق درم بست
دوستم یهو اومد از آشپزخونه ماااات مونده بود! من که اصلا یهجوری دل من کباب شد!!!!
دیگه اصلا طاقت نیاوردم گفتم الکی چرا میندازی گردن بچه !خودت ریختی!
بعدم اگه خنگه به تو رفته !که اینجوری میرینی به اعتماد به نفس بچه !خیر سرت مادرشی!
واقعا خیلی وقتا میمونم مات! که بعضی آدما چرا اینجورین
بچه رو چرا میزنی؟!
چرا جلوی بقیه خوردترش میکنی؟!
آقایون عزیز
خانمهای محترم
اگه حس میکنید آمادگی بچهدار شدن رو ندارید
اگه پول ندارید
اگه وقت و حوصله ندارید
اگه سواد خوندن و نوشتن واسه یاددگیری راههای درست تربیت بچه ندارید
زور نیست چیزی تولید کنید
والله ما خودمونم سر همینچیزا قراره فعلابچه نیاریم!
استاد جامعه شناسی دانشگامون میگفت واسه خیلی از مردم بچهدار شدن یا یه اتفاقه
یا یه فریضه
بدین صورتکه ازدواج کردیم حالا یه بچهایم بیاریم دیگه
یا یهو خودش شد دیگه
نکنید
بچه گناهداره
تاوانه نادونی ماهارو نباید بده