امشب تولد دخترخالمه. شوهرش براش تولد گرفته اکثر مهمونا هم دوستای شوهرشن از طرف دخترخالم فقط من و خالم و پسرخالم دعوتیم. دخترخالم منو دعوت کرده ولی برادرمو دعوت نکرده. اخه یک ماه پیش برادرم از شوخی شوهر دخترخالم خیلی ناراحت شد و حتی به دخترخالم گفته بود که دیگه پامو جایی که شوهرت باشه نمیذارم و اگه به خاطر مامانم نبود جوابشو بدجوری میدادم (البته خدایی برادر منم زیادی بزرگ کرده بود اون شوخیو). از اونروز با دخترخالم اینا سرسنگینه و امسالم برخلاف سالای پیش تولدشو تبریک نگفته از اون روزم باهاشون رفت و امدی نکرده دیگه. حالا مامان من میگه تو اگه غیرت داشتی این تولدو نمیرفتی که برادرتو دعوت نکردن چطور دلت میاد بری. میگم خب مامان اون قهر کرده با اینا چطوری بهش زنگ بزنن دعوتش کنن؟ میگه باشه خالت یه زنگ میزد دعوتش میکرد.میگم خب مامان تولدو شوهرش براش گرفته خالم که تولدو نگرفته. میگه باشه منم دیگه پامو جایی که دخترخالت و شوهرش باشن نمیذارم حتی عروسیشون نمیام! برای عقد تو هم دعوتشون نمیکنم. من خیلی تنهام دوستای کمیدارم دخترخالم نزدیک ترین دوستمه نمیخوام ازم دلخور شه از دستش نمیخوام بدم. به نظر شما بچه ها مامان من زیادی روی برادرم حساسیت نداره؟
بخدا مامانم خستم کرده. از بس روی برادرم حساسه. همش با همه سر برادرم دعوا داره. منم همینو بهش میگم. میگم به من چه خب. بذار من رابطم با اونا خوب باشه من خیلی تنهام
نه بابا برادرم به شوخی به دخترخالم گفت خیلی خری! شوهر دخترخالم با یه لحن جدی گفت من اینجا نشستم به زنم میگی خر. با اینکه میدونست حساب شوخی دارن. مامانم هم اونجا بود. شوهرش بلافاصله به مامانم گفت خاله جان ببخشید من شوخی کردماااا. ولی برادرم حسابی بهش بر خورده بود و بعد رفته بود به دخترخالم پیام داده بود دیگه پامو جایی که شوهرت باشه نمیذارم