یه روز احساس خوشتیپی بیش از حد میکردم هی به خودم نگاه میکردم تو آینه بعد اومدم برم بیرون داشتم تو ذهنم میگفتم به به چه شلوار و کتونی قشنگیی چقدر جذابهههه تو راه پله چنان افتادم پام بخیه خورد 😐😂 دیگه تصمیم گرفتم به خودم هیچوقت نگم چقدر خوشگل شدم فلان شدم 🤦🏻♀️😂
یه روز رفتم سوپری سر کوچمون دوغ بگیرم یخچالش از این دو دره ها بود دوغا توقسمت پایین بود دستگیره های بالا و پایین هم کنار هم، یه اقایی اون طرفم وایساده بود یه لحظه حواسم پرت شد دستگیره در بالایی رو کشیدم چنان محکم خورد توصورتم که باصداش مغازه دار و اون اقا دوتاش برگشتن نگام کردن منم ازخجالت درد صورتم یادم رفت دوپا داشتم دوتای دیگه قرض کردم و الفرار