2777
2789

قبل از تعریف کردنش خواهششش میکنم کسی نگه بختک بوده چون بختکو تجربه کردم انوع اقسام و همه ی شدت هاشو پس لطفا اینو ننویسین.

شب خواب بودم بیدارشدم میخاستم برم اب بخورم دیدم یکم بدنم سست شده گفتم حتما بختک میشم  باز،الان درست میشه...اما رفته رفته سستی بدنم شدید ترشد بدنم سست ترمیشد و نفس به شدت کشیدن برام مشکل...بزور دستمو گذاشتم رو قلبم خیلیی کند میزد دیگه هیچ شباهتی به بختک نداشت خیلی ترسیدم واقعا به فکرم رسید دارم میمیرم سعی میکرد بتونم خوب تنفس کنم و قلبم بهتربزنه اما نمیتونستم... بجز سست ترشدن بدن و سختی نفس کشیدن پلکام سنگین و سنگین تر میشد انگار وزنه های چندکیلویی ازپایین به پلکام وصل بود و چشمام داشت بسته میشد خیلیییی سخت بود خیلی...با تموم وجود تلاش میکردم حالم بهترشه بتونم خووب نفس بکشم و زنده بمونم(بخدا اصلا اونجا بود که معنی تلاشو فهمیدم تازه.حسش اصلا قابل وصف نیس اون دست و پازدن و جون کندن واسه زنده موندن...خیلی عجیب بود)اخرا انقدد این علائم شدید شد که دیگه امیدی نداشتم خاستم برگردم گوشیمو بردارم و به کسی که دوسش دارم اون لحظه اخر پیام بدم اما نتونستم دیگه توان هیچ حرکتیو نداشتم اخراش که علائمایی که گفتم‌شدیدترشده بود زنگ زدن گوش هم بهش اضافه شد و دیگه پلکام اون سنگینیو نتونس تحمل کنه و سستی بدنم و مشکل تنفسم و اون زنگ‌شدید گوشام به اووج خودش رسید اما توی کمتراز یک ثانیه تموم شد.تموم که شد:خیلی حس خوبی بود سریع پاشدم برم اتاق

 پاشدم اما...وقتی پاشدم جسممو دیدم اینجاشو بچه ها اصلا نمیشه توضیح داد واقعا خیلی سخته حتی یک ذرشم سخته که بتونم برسونم اون حال و اتفاقو

وقتی جسممو دیدم اصلا نترسیدم فهمیدم مردم اما نترسیدم انگار اون فقط یه قاب دنیایی بود منِ واقعی  اونی بودم که الان از جسمم جدا شده بودم(اینارو برای فهمیدن شما مینویسم وگرنه اون لحظه همه ی اینا چیزایی بود که کاملا برام‌نشخص بود حتی کوچک ترین توجه یا فکری هم راجبش نمیکردم اصلا و اصلا نه وحشتناک بود برام نه عجیب)

حالا میخام  از حس اون لحظه بگم وقتی اون علائم تموم‌شد خب من فک کردم تموم‌شدن و من زندم خیلیی حس سبکیی داشتم یه ارامش و حس سبکی خیلییی عالی و و ارامش وصف ناپذیر بعد که فهمیدم مردم بازم خب این حس باهام بود...همین که جسممو دیدم دیگه نرفتم اونورتر تا کامل تر جسممو ببینم امونجا موندم و فقططط میگفتم خدایا بزار برگردم من نمیخام بمیرم میخام برگردم میخام به عشقم برسم یا حداقل تا وقتی زنده ست زنده باشم و کنارش باشم‌...بچه ها توی اون حال ارامش شدیید و حس عالی، یه چیزیو احساس میکردم که نه جسم بود نه حرف میزد فقط یه حس خیلیییی خیلیی زیبابود که منو دعوت میکرد پیش خودش و به سمت بالا و تو نظر خودم ینی اون دنیا.قشنگ حس میکردم این حس خداست قشنگ انگار خدا باهام حرف میزد و ازم میخاست برم بدون هیچ کلمه ای بدون هیچ حرفی....اون ارامشه عجیب عالی بود حس فوق العاده شیرینی بود اما من نمیخاستمش من دلم هنوز رو زمین گیربود خیلیی وابسته ی عشقم بودم میخاستم برگردم پیشش جایی که اون هست باشم و...

توهمین حال که ازخدا میخاستم برگردونه منو سریع انگار یه شوک بهم وارد شد و حتی کمتر از یک‌ثانیه(بخداا اغراق نمیکنم) انگار یه شوک واردشد بهم و بدون اینکه بفهمم دیدم تو بدنمم و رو زمین.فقط گریه میکردم و خداروشکر میکردم باورم نمیشددد یکم بعد رفتم تو اتاق دیگه چون میترسیدم خیلیی میترسیدم دوباره بمیرم نمیتونستم بخابم میترسیدم باز اون اتفاق بیوفته اما گفتم اگه بیوفته تو بیداریم میوفته و تازه بلاخره که میخام بخابم پس از فرصت استفاده کردم و هرچی اتفاق افتاده بودو برا دوستم نوشتم و ازش یه چیزاییو خاستپ و گفتم اگه ازم خبری نشد بدون که مردم و اون کارو برام بکن حتما

بعضی دوستام میگن توهم زدی بعضیام میگن راسته اما هرچی بود واقعا به تجربش میارزید وقت یروحم از بدنم جدا شد اون حس شیرین و ارامش و سبکی فووق العاده به هرچی میارزید اون دست و پازدن و تلاش و وحشت موقعی که داشتم میمیردم و میخاستم زنده بمونم...اون حسی که دیگه دیدم امیدی نیست و خاستم فقط یه پیام قبل مرگم ب عشقم بدم اما جون نداشتم...همش برام شیرینه

اگه واقعی باشه و واقعا براچندثانیه مرده باشم حس میکنم یه پیامی برام داشت واقعا که اونم میگم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

همگی بیاید اینجا کلی چیزای خوشمزه و شیرینی شربت و ... طرز تهیههه

محصولات آرایشی و بهداشتی و درمانی•درمان جوش•لک صورت•اسکار جوش•منافذ باز•قطع ریزش مو و رویش مجدد موها•از بین بردن کامل چروک های صورت پنج سال بدون بازگشت•روشن شدن صورت•روشن شدن دست ها ،کشاله ی ران،زانو،ارنج و نواحی تیره ی بدن،پرپشت شدن موها،رویش و تقویت مژه و ابرو•روغن های گیاهی اصل:آرگان،ماکادمیا،زیتون،خشخاش.جهت مشاوره ی رایگان و سفارش محصول به ایدی تلگرام:nafismakeup1@ 

منم خیلی وقت پیش دقیقا همینطوری شدم . بچه بودم 13سالم بود . حتی خودمو دیدم . وقتی رفتم به یه خانم روحانی که میامد مدرسمون نماز میخوند گفتم خندید گفت حالت حتما خیلی بد شده متوهم شدی😁

گناه بزرگ منی

وقتی جسممو دیدم اصلا نترسیدم فهمیدم مردم اما نترسیدم انگار اون فقط یه قاب دنیایی بود منِ واقعی   ...

من قبل این اتفاق یه مدت بود از عشقم جداشده بودم و بشدت حالم بدبود طوری که ازشدت شوک حتی گریه هم نمیتونیتم بکنم...خب میدونین که عشق کور میکنه منم که اوایل جدایبم بود بشدتت اصرار میکردم ک خدایا حتی اگ قراره بااین بدبختم بشم باید متو بهش برسونی اصلا میخاستم بزورم شده از خدا بگیرمش براخودم هرچقد دوستام میگفتن یکم صبر کن و بسپر بخدا بزار هرچی صلاحه بشه اما نمیتونستم حتی الکی هم نمیتونستم بگم خدایا میسپرم به تو چون میگفتم اگه بهش بسپرم و ازم بگیره چی من فقط ازش میخام برش گردونه هرجوررشده...

اون‌شب که این اتفاق افتاد چتدثانیه قبلش یاد اولین باری که یه چیزیو ازته دل سپردم بخدا و برام معجزه کرد افتادم و همون لحظه به طرز عجیبی انگار یه ندایی بهم گفت بسپر بخدا همه چیزتو. من انگار بدون اینکه بخام اون لحظه تسلیم شدم و سپردم بخدا همه چیو و بعدش این اتفاق افتاد

حس میکنم خدا میخاس بهم بگه من که قدرت مردن و زنده کردنتو دارم من که همه چی تودنیا به عهده ی منه پس هیچ چیزو ازخودت ندون و وابسته به قدرت خودت ندون و به من تکیه کن و بسپر به من 


رفتی پیش پزشک؟؟  ممکنه ناراحتی قلبی داشته باشی و باز تکرار بشه

نه متاسفانه.اما بعدش باز یبار کند زدن قلب و یبارم تپش شدید قلب گرفتم اونم باز بعداز بیدارشدنم بود احساس میکنم واقعا شاید مشکل قلبی باشه

منم خیلی وقت پیش دقیقا همینطوری شدم . بچه بودم 13سالم بود . حتی خودمو دیدم . وقتی رفتم به یه خانم رو ...

ولی من تو نت خوندم که ممکنه واقعی باشه و یکی ازاستادامونم گفت میتونه توهم نباشه اما هرچی بود واقعا به تجربش میارزید

نه متاسفانه.اما بعدش باز یبار کند زدن قلب و یبارم تپش شدید قلب گرفتم اونم باز بعداز بیدارشدنم بود اح ...

در هر حال جدی بگیر 

حتما تجربه ات را به پزشک منتقل کن 


‍ «بیایید به قفسه کتابخانه دخیل ببندیم؛ دوستانی صمیمی پیدا می شوند که حاجات ما را برآورده کنند.»
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز