چند روز پیش خونه مادرپدرهمسرم بودیم
همسرم تا دوسال پیش بهترین شرایط روداشت تا شرایط طوری شد که ورشکست شد کامل طوری شد که با کمک های خانواده من روزگار میگذروندیم و بدهی هاشو دادن و اصلا خانواده اش به روی خودشون نمیاوردن که وضعمون اینقدر بد شده
خلاصه اون روز پدرش میگه برید یک مغازه بگیرید شوهرش سیب زمینی سرخ کنه تو هم وایسا پای دخل چون زنی مردها بهتر ازت میخرن تا ازیک مرد
یعنی صدای خرد شدن تمام وجودم مخصوصا شرف و آبروم رو شنیدم یعنی استفاده جنسیتی از زن بودنم برای پول
همسرم هم طبق معمول نگاه کرد فقط مونده پدرش بگه برو وایسا کنار خیابون تن فروشی کن
ازاون طرف مادره میگه برو سرکارتا شوهرت قدرتو رو بدونه خیلی تلاش کردم برای کار حتی کارخونگی اما مشتری نداشتم متاسفانه
حالا گفتم اگر مادرت زنگ بزنه میخوام جواب ندم زنگ بزنن به تو بگو من ناراحت شدم میگه نه خودت مشکلتو بگو من به خاطر تو باخانواده ام دعوانمیکنم ازاون طرف تاکوچکترین اعتراضی کنم میگن من بی چشم و روهستم و زود بهم برمیخوره
به نظرتون چکار کنم؟
شما بودین ناراحت نمیشدین؟