2777
2789

بار اولی که این اسمو شنیدید کجا بود 

ایا برای انتخاب اسم دعوا هم داشتید؟  

پروردگارا"روح شفابخش خود را در دستانم قرار ده شاید کسی تورا در من بجوید.                                                           خدای عزیزم ممنونم بابت اینکه همیشه تو زندگیم هستی  

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

پرهام فرشته ی خوبی ها😍نه دیگه شوهرم انتخاب کرد منم گفتم باشه☹از کسی هم تاحالا نشنیده بودم بیشتر تو فامیلمون دو اسمی و اسم انبیا ست😊

پدر قصه ی تکرار نشدنی🖤به امید موفقیت در آزمون ۱۴۰۴🫶❤️

تو خانواده و دوستا این اسمو نداشتیم

نادیا ب معنی دختره کمیاب و خوش اواز

ن دعوا نداشتیم اما خب بیشتر شوهرم راضیه ب این اسم ک دیگه موفق شد منم راضی کنه😐

خدایا مارو زودتر به زندگی کثافت و چرکولی قبل برگردون

اسم پسرم بهراد یعنی جوانمرد نیکو  من همینطوری از خودم دراوردم فک کردم اولین اسمه کسی تا حالا نزاشته😝😝😝وقتی زدم نت دیدم پیرمرد هفتاد ساله به اسم بهراد هم هست 

خودت باش😎مگه خودت چشه 

اسم پسرم مانی به معنی اندیشمند و بزرگ

کلا این اسم و دوست داشتم اسم ایرانیه کمم هست من به دلم نشست 

و شوهرم اصلا دخالتی نکرد خوشش اومد

لطفا لایک نکنیدباتشکر از شعور بالای شما  و ریپلای کردن‌ بخاطر نظر مخالف مساوی با بیشعوری صددرصد شماست.

ارسام به معنی زور مند..

فرزندم، دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم....
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792