من باشوهرم دعواوکتک کاری داشتیم خونه بابامم
زن داداشمم که طبق معمول اینجاس همیشه
بچه نوزاد پسرداره تا هربچه ای نزدیک بچش میشه دیوانگیشو رو میکنه
داداشم از زن اولش یه بچه داره بعد این برادرزادم طفلی پستونک داداشش ازدهنش افتاده بود رفت بزاره دهنش خانم از راه رسید برادرزادمو راست کرد هوا پرتاب کردزمین کلی توگوشش زدوپس گردنی زدش وکلی سرصدا راه انداخت
بازدوباره بچشو گذاشته رو زمین خودش رفته پی کاراش بعد دختر من هنوز دوسالش نشده هیچیو تشخیص نمیده رفته بود پیش بچش دست میکشید روبچش یدفعه ازراه رسید شروع کرد جیغ وداد کردن بچه منم یدونه زد بعد چیزی نگفتم دوباره ک ازاتاق رفتم بیرون شروع کرده بچه منو نفرین کردن
دارم دق میکنم دلم میخاد یچیزی بگمش حدخودش بدونه چی بگم