من رویایی ام...مهربونم....محتاطم...مذهبی نیستم..ولی شخصیت معنوی دارم...یه جورایی خیلی به انسانیت اهمیت میدم... ...شیطونم....عاشق کتاب و هنر و نقاشی و شعرم...و نکات بدم هم اینه که زود عصبی میشم....عجولم.....و راحت آدمارو می بخشم ولی نمی تونم دلمو باهاشون صاف کنم و یه جورایی خودرگیری دارم.....
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
آهای غمی که مثله یه بختک رو سینه من شده ای آواره از گلوی من دستاتو بردار، دستاتو بردار از گلوی من از گلوی من دستاتو بردار ، دستاتو بردار 💔 جای خالیت تو قلبم یه سوراخه عمیقه ،بابایی💔
من همه اینا رو دارم ولی بقیه رو میبخشم فقط اشتباهم تو رابطه باهاشون تکرار میکنم. وقتی صحنه احساسی می ...
قبلا منم اینطوری بودم و کلا اشکم دم مشکم بود ولی جدیدا کلا دنیا به یه ورم نیس😁
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
مهربونم...دلسوزم....کمک ب دیگران...عاشق هنر وارایش..عاشق تفریح وخرید وبگو بخند بقیش یادم نیس
اخلاق بدمم اینه
زود عصبی میشم ب قول شما ادمارو زود میبخشم ولی بعدا ک بدی میکنن بهم ب خودم قول میدم ک دیگه نبخشمش ولی بازمیبخشم..زود دوست میشم
توروخدابرای زودتر حل شدن مشکل پدرومادرم دعا کنید مادرم روی خوش زندگیرو ببینه خدایا قربونت بشم خیلی خوشحال میشم انشالله ک خواسته دلتون با صلاح خدا یکی بشه دوستای نی نی سایتی❤عاشق قلبای مهربونتونم❤💜خدایا شکر همه نعمت هات
همه چیزهایی که گفتی هستم بُخدااااا😬 ، جز عاشق هنر شعر و محتاط هم نیستم
🤣🤣🤣😍😍😍😍😍😍
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
منم اسفندی ام بسیارخنده رو ودرعین حال مغرورزیادتعصبی نیستم ولی روحیه معنوی هم دارم به شدت عصبی هستم وزودازکوره درمیرم بسیارخانواده دوست وهنرمندوبااستعداد وازآدمها کینه به دل میگیرم ولی به قول شما زودمیبخشم وبسیار منفی بافم
یه چیزایی هست.... که نه میشه نوشت نه میشه به زبون اوردونه میشه فراموش کرد.همونامیشن جوشهای صورت،موهای سفیدوبداخلاقیهای گاه وبیگاه....
آهای غمی که مثله یه بختک رو سینه من شده ای آواره از گلوی من دستاتو بردار، دستاتو بردار از گلوی من از گلوی من دستاتو بردار ، دستاتو بردار 💔 جای خالیت تو قلبم یه سوراخه عمیقه ،بابایی💔
منم اسفندی ام بسیارخنده رو ودرعین حال مغرورزیادتعصبی نیستم ولی روحیه معنوی هم دارم به شدت عصبی هستم ...
مثل خودمی دیگه😍😍😎😎😎
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟