شوهرم ی رفیق داره که قبلن که ما مستاجر بودیم خونمون کناره هم بود بد که صاحب خونه شدیم راهمون دور شد!
پری شب زنگ زدن به شوهرم که بابای دوستت سکته مغزی کرده و مرگ مغزی شده هر چقد زنگ میزنیم دردسترس نیست بهش برو بگو خلاصه که شوهرم نزدیک نبود یکی دگ ع رفیقاشو فرساد و این خبرو بهش دادن!
فلن که بابای دوستش بیمارستانه و با لوله و دستگاه های تنفسی زندس!
دیروز دوسته شوهرم بهش گفت که دگ مرده حساب میشه میخایم بگیم قط کنن لوله رو بد شوهرم و دوتا رفیقاش پا شدن رفتن که مثلن برن ختم دگ!
شهرستان رفتن!
منم ع دیشب پیشه مامانه یکی از دوستای شوهرمم دارم دق مرگ میشم!
باهاش دعوام شد چون هنوز پدرع دوستش بیمارستانه تازه فردام انتقالش میدن رشت در نتیجه میشه گف شوهرم الکی رف منم شدید وابسم و نمتونم تحمل کنم گفتم خب مرده میرن ختم ولی خب اینجوری نشد منم عصبی شدم باهاش قهر کردم دلمم در حال ترکیدنه ب نظرتون چکا میکردم!؟
