سلام
دوستان من ۴سال پیش با یه اقا پسر خوش قیافه درشت اندام بامزه مهربون خاکی شیطون وضع مالی متوسط عصبی اشنا شدم خیلی دوسش داشتم غیرتاش عصبانیتش برام جذاب بود نمونه ی مرد کامل برام بود من اون موقع۱۶ سالم بود و در این حال ک با این اقا پسر دوست بودم تو یه گروه با به پسری درد دل کردم باهم اون کاملان با اون پسر اولیه متفاوت بود یه پسر سوسل با باکلاس بسیار پولدار اروم یکم توپول و قیافشم بد نبود اشنا شدم خیلی به علاقه پیدا کرده بود منم بیشتر از پولش خوش اومده بود وقتی تو ماشین چند میلیاردیش میشستم و میدیم خیلی دوسم داره یهحس غرور میگرفتم ولی اون یکی پسره وقتی پیشش بودم حس عشق داشتم یه طورایی اون پولدارر مغزم انتخواب کرده بود اون یکی رو دلم
اقا من بعد دوماه با اون پولداره کات کردم الکی بعد یه هفته بعدشم با اون یکی پسره نامزد کردم یه جورایی نارو زدم و نامردی کردم و کلی دلش شکست ولی من محلی ندادم چند سال گذشت الان دیگ عقد کردم ولی همش تو فکر اون میرم وقتی نمی تونه شوهرم چیزایی ک دوس دارمو برام بخره الان دوساله نمیتونه عروسی بگیره همش استرس کار داره همش چیکار کنیم چیکار نکنیم البته نا حق نگم ک هرچی در میاره ارج بیرون رفتنمون میکنه کم کم حسم بهش کم تر شده از یه طرف دلم میسوزه از یه طرفم میگم اگ اون پولداره بود همه نیازامو به سه نکشیده فراهم میکرد الان یه باید تو ی خونه ۷۰ متری زندگی کنم ولی اون موقع خونه دویست متری همش بهش فک میکنم و ای کاش ای کاش میکنم و دارم از شوهرمم سرد میشم وقتی میبینم نمیتونه منو له ارزوهام نزدیک کنه و با این اقتصاد خودموبابامم کار کنیم به سرعت اقتصاد نمیرسیم
لطفا راهنمایمم کنید ببخشی طولانی شد