شش هفتس باردارم.دارم دیوونه میشم.نه اینکه از اومدنش ناراحت باشم.نه ولی هیچ حسی بهش ندارم.دلم خیلی براش میسوزه.ناخواسته هم نبوده.فقط فک نمیکردم اینقد زود اقدامم نتیجه بده.از یه طرفی خدارو شکر میکنم که بدون دردسر باردار شدم.از یه طرفی ام فک میکنم نظم زندگیمو به هم ریخته.همش اعصتبم خورده.همش گریم میگیره.شوهرم میگه انقد الکی جوش بزن تا این بچه معلوم نیست چی از اب در بیاد.از یه طرفم دچار یبوست شدم شکمم انگار نفخ داره.میگم نکنه دو قلو باشه.نکنه خارج رحمی باشه.تکلیفم با خودم مشخص نیست فقط دارم دیوونه میشم
۲۴ مرداد وقت دارم برا همه این چیزا دوستان.دکتر که رفتم گفت اگه لکه بینی و درد خاصی نداری فعلا طبیعیه ...
منم زیاد حس خاصی نداشتم بهش ولی گفتم از اول قربونش برم یک جورایی تلقین بشه ولی از وقتی رفتم سونو دیدمش خیلی بیشتر عاشقش شدم دلم آب میره برای دنیا اومدنش
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ان شالله ظهور آقامون صاحب الزمان(عج)💟اللهم عجل لولیک الفرج💟نگران فردایت نباش _خدای دیروز و امروز ، خدای فردا هم هست._ما اولین بار است بندگی میکنیم ولی او بی زمانی است که خدایی میکند ! _ اعتماد کن به خدایی اش …
۲۴ مرداد وقت دارم برا همه این چیزا دوستان.دکتر که رفتم گفت اگه لکه بینی و درد خاصی نداری فعلا طبیعیه ...
اشکالی نداره.اینا به خاطر اینه که هورمون های بدنت به هم ریختن و عصبی و افسرده شدی، اصلا خودت رو به خاطر این چیزا سرزنش نکن، خیلیا مثل تو بودن، از جمله خودم.
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
درس میشه بخاطر هورموناست دوش ولرم ، بهش فکر نکن ، سرگرم کن خوتو کتاب بخون ، اولین بار تو سونو ببینی و صدا قلبشو بشنوی تمام افکار منفیت میره
خدا تو زندگیم معجزه کرد میشه برای سلامتی و عاقبت بخیریمون صلوات بفرستین بعد ۸ سال ناامیدی پسرم نور امید شده واسه من و باباش ❤ دخترم دومین معجزه زندگیم خوش اومدی بسرنوشتمون ❤
خودمم واقعا گیج شدم.همسرم تک پسره.خانوادش و خواهراش خیلی از این خبر خوشحال شدن.با اینکه هیچ بدی ازشن ندیدم ولی همش میگم نکنه بچمو ازم بگیرن.هی بخوان به خودشون عادتش بدن و بعد بچم دیگه منو نخواد.همش این چیزارو به شوهرم میگم.خجالت میکشم از حرفام.الان حسی بهش ندارم ولی از یه طرفی ام این فکرارو میکنم