امروز رفتیم بیرون خودشو مالوند ب خاک و برگ
بعد رفتیم خونه مادر شوهرم ک اونجام شیطونی میکرد منم دنبالش
شب داشتم سیب زمینی سرخ میکردم عصبی شدم
تازه از دوشنبه هم مهمون اومدن برام.
منم با یه بچه کوچیک سختمه
بخدا همش در عذابم
خاک بر سرم با این کاری ک کردم
همش گریم میاد بخاطر کارم