به این نتیجه رسیدم هیچوق حرفمو توی دلم نگه ندارم... غم باد میشه میریزه توی تن و جونم... هیچکی هم یادش نی چقد صبور بودم و چیزی نگفتم...تازه پروتر و وقیح تر میشن و دفه بعد باید بیشتر کوتاه بیای... و با مسخره کردن با خنده هر جور شده حرفمو بزنم... به خصوص به شوهر مغرور و ننه دوس...