هیچکس اندازه خودمون دردمونو نمیفهمه
هرکی بهمون میرسه میگه طلاق بگیرید
قاعدتا باید طلاق بگیریم،ماها آقایونو پرو کردیم
اما نه قانون حمایت میکنه
نه سرپناهی داریم،طلاقم بگیریم نهایت باز باید بریم زن یه پیرمرد بشیم
تازه یه حس وابستگی به بچه داریم
منه خنگ که دیگه هیچی.. هنوزم عاشق شوهرمم
شوهرم خیلی زبون میریزه،عاشقتم،بدون تو نمیتونم نفس بکشم و...الان فهمیدم باهمه انگار همینطوره
شوهرم مرد بدی نیست،خیلی مهربونه تو کارای خونه کمکم میکنه،طاقت ناراحتیمو نداره،نماز میخونه و...اما دوتا مشکل بزرگ داره،یکی خیلی وابسته به خانوادشه،دوم اینکه دست خودش نیست مرض خیانت تو وجودش ریشه داره(برادرش و داییش هم همین مدلین)
اهل اینکه بیاد مشاره هم هست،خودش میگه بریم پیش مشاور،حاضرم هر کاری کنم گذشته رو جبران کنم.
بنظرتون کسی که مرض خیانت داره درمان میشه؟
بریم پیش مشاور اتفاق خاصی میوفته؟