بذارین کامل بگم.سال ۹۰ من و شوهرم دانشجو بودیم که ازدواج کردیم.از دو شهر مختلف.سه سال عقد بودیم.اینم بگم خیلی همو دوس داشتیمو و داریم.الان یه دختر نه ماهه داریم.شوهرم لیسانسشو که تموم کرد تو دوران عقد فوقشو خوند.سرباز نرفته بود.یک سال طبقه پایین مادرشوهر نشستم.مادرشوهرم زن بدی نیست.یعنی هم خوبی میکنه در کنارش زبون نیشدار هم داره.پدرشوهرم یک مرد دیکتاتور که بچه هاشو از بچگی جلو چشم همه خورد میکرده.بچه هاش ازش میترسن.و آدم سرشناسی هست تو شهرشون.وضعشونم توپپه.ولی خسیسه.همیشه میناله.بعد از عقد شوهرم رفت سربازی.من این مدت کار کردم اونم تو شهر غریب و شبا تنها میموندم.بماند چه سختی هایی که نکشیدیم ولی عشقی که بینمون بود تحمل سختی ها رو برامون آسون میکرد.تا اینکه من فهمیدم باردارم و بارداری سختی داشتم.تهدید به سقط بودم.کارمو گذاشتم کنار.خدمت شوهرم تموم شد و برگشتیم شهر پدری من.پدر و مادرشوهرم تو این مدت نصف اجاره یه مغازه رو به عنوان کمک هزینه میدادن به ما تا پول اجاره خونمونو بدیم.امرار معاشمون هم پای خودمون بود.پدرشوهرم با اینکه وضعش توپه نه سرمایه داد بهمون نه کار پیدا کرد برا شوهرم.با اینکه اسم و رسم داره.حالا بگذریم.هر دفعه هم میگفت به شوهرم که کارگری کن.اسنپ کار کن.چه میدونم از اینکارا که مدرک نمیخواد.شوهرم الان تو یه شرکت پخش کار میکنه که درامدش بد نیس خدا رو شکر.ولی مادر و پدرش هر دفعه منو تنها میبینن میگن تو باعثث شدی پسرمون زود ازدواج کرد،خدمتشو به موقع نرفت و بیکار موند یه مدت.😥😥
الان من اومدم مهمونی خونه پدرشوهر با بچم.شوهرم ما رو گذاشت رفت.جالبه خودشون از دو ماه قبل دعوت کردناا.باز همون چرت و پرتا رو تحویل من دادن..شما باشین چی جواب میدین
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
سعی کردند ما را دفن کنند،غافل از اینکه ما بذر بودیم... گرگها خوب بدانند که در این ایل غریب گر پدر رفت تفنگ پدری هست هنوز گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند توی گهواره ی چوبی پسری هست هنوز سردار دلها آسمانی شدنت مبارک...
عادیه خودتو ناراحت نکن منکه شوهر خواهرم پسر عممه میگه من اومدم به مادربزرگ سر بزنم دیدم تو راگذاشتن تو ماشین (حالا التماس کرد خوارمو بهش دادیما )خودمم که شوهرم میگه من آرزوی هر دختری بودم نپوکی آرزوی دخترا