من چند ماه بود با جاریم حرف نزده بودم مادر شوهرم هی میگفت دخترشون مریض شده
چند شب پشت سر هم با فکرشون میخوابیدم و خواب دخترشو دیدم که دارم اسکیت پاش میکنم
من خر هم زنگ زدم گفتم که چه خوابی دیدم و زنگ زدم حالش و بپرسم
سرویس کرد منو از بس که تو جمع گفت مردم خواب میبینن که روشون بشه ارتباط بگیرن
حالا ما با هم قهرم نبودیماااا فقط فرصت نشده بود صحبت کنیم
دیگه پشت دستم و داغ گذاشتم