جامعه در قالب در نخستین سالهای زندگی کودک بطور عمده تسلیم نیازهای کودک که در واقع نیازهای نهاد است، میشود و خود را با خواستهای او سازگار میکند و در مقابل سازگاری نسبتا اندکی را از کودک انتظار دارد. این جریان در حدود دو سالگی دگرگون میشود و این زمانی است که در خواستی جدی از کودک یعنی یادگرفتن آداب توالت و نظافت شکل میگیرد. تجربه این آموزش را برای امری اساسی میپنداشت.
اهمیت این مرحله از آن جهت است که با شروع آموزش آداب دفع کودک باید یاد بگیرد که لذت ناشی از دفع را به تاخیر اندازد و این اولین بار در طول زندگی کودک است که خواست نهاد با تلاش والدین برای به نظم کشیدن زمان و مکان عمل دفع تداخل میشود. در این مرحله کودک با اولین واقعیت زندگی خود یعنی عدم امکان دفع در زمان و مکانی روبرو میشود و سنگ بنای ساختار دوم شخصیت یعنی خود گذاشته میشود که وظیفهاش ارضای درخواستهای نهاد مطابق با واقعیات بیرونی است.
مرحله مقعدی در حدود چهارسالگی پایان مییابد و اگر این تعارض و تداخل بین خواستهای نهاد و والدین بخوبی حل شده باشد (کودک را با شیوه صحیح و مناسبی آموزش داده باشند) کودک با موفقیت قدم در مرحله بعدی میگذارد ولی اگر تثبیتی در اثر تعارض حل نشده باقی مانده باشد، قسمتی از انرژی روانی در این مرحله باقی میماند که در رفتار بزرگسالی ظاهر میشود. این تثبیت میتواند به صورت پرخاشگر مقعدی و نگهدارنده مقعدی در رفتار فرد ظاهر گردد.