ما يه ساله نامزديم ظهر شوهرم شروع كرده بود به مادر پدرم فش هاي بد دادن و منم ازش ناراحت بودم حالا اينا به كنار حرف از عقدمون شد شوهرم شروع كرد كه اره محضر و ميوه شيرنيم شما بايد بگيريد منم عصباني شدم كه شما وظايفتونو نميدونيد يهو از حال رفتم بردتم بيمارستان زنگ زد باباشم اومد فشارم براي اولين بار رفته بوده بالا ي ارام بخش زدن ي سرم تقويتي با نوار قلب كه سالم بود بعد باباش از شوهرم پرسيده چرا عصبي شده اونم گفته ميگه چرا خانوادت اصن فكر عقدمون نيستن بعد اومد پيشم گفت اين كه موضوع مهمي نيس ارزش اين عصبانيتو نداره منم گفتم مگه فقط اينه شما ارزش منو مياريد پايين به وظايفتون عمل نميكنيد عيديا و مناسبتا خودتونو ميزنيد به اون راه روز دختر برام هيچ كاري نكرديد گفت برا دختر خودمونم نكرديم البته دروغ بود گفتم دخترتون فرق ميكنه من عروسم انتظار دارم گفت خب ما يه سري رسم و رسومارو نميدونيم منم گفتم نميدونيد بلد نيستيد اگه مهم باشه ميپرسيد تا يادتون بدم از اين حرفم خيلي ناراحت شد گفت تو بايد شرايط شوهرتو درك كني گفتم پس چرا اولين روز خواستگاري اومدي نشستي خونمون گفتي من پسرمو حمايت ميكنم شما كه نميتونستيد به وظايفتون عمل كنيد چرا زن گرفتيد براش جلو فك فاميلتون ميگيد زن گرفتيم اما هيچيتون شبيه اونايي كه برا پسرشون زن گرفتن نيس بعد گفت اگه قراره اينطوري شه اصن تمومش كنيد بهتره منم خيلي ناراحت شدم كه اونطوري جاي احساسات و عقل ما تصميم گرفت به شوهرم گفتم برو بهش بگو دفعه اخرته جا ما تصميم ميگيري اما نگفت گفت زشته و اينا اخر سرم رفتني خونه گفت ببخشيد ديگه ما بلد نيستيم منم گفتم نه شما ببخشيد.به نظرتون حق با كيه ميخوام نظراتونو بدونم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.