سلام دوستان من ٢ماه ازدواج كردم شوهرم خيلي به خانوادش وابسته س فكر نكنين ميگم بهش با خانوادش قطع رابطه كنه نه اصلا تو هر شرايطي دلش ميخواد با اونا باشه هرجا ميخوايم بريم هركاري ميخوايم بكنيم سينما بخوايم بريم ميگه به مامانم اينام زنگ بزنيم مسافرت ميگه با اونا بريم تفريح با اونا ديشب ساعت ١ شب از مهموني برگشتيم چون ميدونست باباش واليبال ميبينه زنگ زد به باباش ااينا كه ما ميايم اونجا باهم واليبال ببينيم درصورتيكه خب خيلي حالمون خوب بود من دام ميخواست دوتايي بريم خونمون خوش بگذرونيم واليبالم دوتايي ببينيم واي اون انگار از خونه بودن لدت نميبره چيكار ميشه كرد وابستگيش كمتر بشه ؟ دارم دلزده ميشم از زندگيم همش فكر ميكنم اونا براش ارزش بيشتري دارن خونه حودمون بهش خوش نميگذره و حتي مسافرت رفتن دوتايي اينم بگم من خيلي شر و شيطونم دختر خشكي نيستم خوش گذرونم
قبل ازدواج باید بهش فکر میکردی
اوایلش همه همینن
عزيزم اولشه كم كم بايد تغيير كنه
کارش نمیشه کرد😶
قبل ازدواج متوجه این رفتارش نشدی؟
شوهر منم همینطور بود.اما الان بعد ۸ سال و به مرور بهتر شده. شمام خیلی عکس العمل نشون نده که جبهه بگیره.سعی کن طوری برنامه رو بچینی که کمتر بتونه بره
سعی کن به خودت وابستش کنی...اینجور مر دایی که وابسته خانواده میشن وابسته زنشونم میشن...صبر کن و کم کم و با سیاست به خودت وابستش کن
چه بخوای چه نخوای بیشتر مردا الویتشون خانوادشونه
زن دوستی باید تو خون مرد باشه مرد بچه ننه درست بشو نیست
اول و آخر نداره
اينا تا ابد همينجوري ميمونن
نتیجه والیبال چی شد؟
حساس نشو....بذر کینه و دشمنی و اختلافات خانوادگی از همین حساسیت ها شروع میشه....اوایل مردا دوست دارن حالتهای مجردی رو با داشتن همسر تکراز کنن بعدش یواش یواش همه وابستگی ها کم میشع...خصوصا بچه که بیاد دیگه خودتون رو هم فراموش میکنید
