سلام دوستان گلم عصرتون بخیر 🌷
من چارسال همین موقع ها خواب دیدم با یه گروه کاراته کار دارم میرم گرجستان (من کاراته کار نیستم و توی خوابمم اینو میدونم ولی همینجوری جور شده دارم باهاشون میرم)
سوار هواپیما ک شدیم گفتن تعداد مسافرا کمه و هواپیمای کوچیک تری بهتون دادن.
خلاصه هرچی بود ما سوار شدیم و رفتیم و دوستمون که مسابقه داشت طلا گرفت.
اما توی خواب امسالم بازم گفتن تعدادتون کمه و هواپیماتون کوچیک تره
اما هرکی از مامان و بابا و کسایی که با من اومده بودن فرودگاه میگفتن خیلی خطرناکه و نگران بودن و من توی خوابم میگفتم بابا نگران نباشین من پارسالم همینجوری رفتم و فلان.
حتی معلمم که زنگ زده بود خیلی نگران بود و بغض کرده بود. خلاصه وقتی میخواستیم سوار هواپیما بشیم خوابم تموم شد 😞
چیزی که برام جالب بود این بود که توی خوابم دقیقا به چیزای الانم اشاره میکردم (مثلا دیروز به دوستم زنگ زدم و اون قرار بود دوباره بهم زنگ بزنه اما فراموش کرد انگار، وقتی توی خوابم زنگ زد ازم خدافظی کنه گفتم چرا دیروز زنگ نزدی و چشمم به تلفن خشک شد و اینا...)