بعد شوهرممیگف مردونس و اینا
دیشب خونه مادرشوهرم بودیم اینقد ناراحت شدم از رفتار شوهرم
۳بار منو مثال زد جلو برادراش و زناشون: ک یه هفتس میخاد بیاد،من خودم مسافر رزرو کرده دارم،هرروز میره سرگوشیم ببینه چندنفر میان
همه هی منو نگاه میکردمم خیلیییییی ناراحت شدم
جاریمم کنارم نشسته بود بعد شوهرش گف پس اگه زنم نمیاد ماهم نمیایم.جاریمم گف با ماشین خودمون بریم
شوهرمم ماشینشو فروخته ما هم ماشین نداریم الان
من دلم خیلیی سوخ
یه ساعت پیش هم رفتن .منم باهاش خدافظی نکردم ناهار هم نخوردم اصلا