چندروز پیش دخترهمسایه پایینی اومد درمون رو زد ،گفت میخواد بیاد خونمون و با بچه ها بازی کنه، منم گفتم برو از مامانت اجازه بگیر بعد بیا. اومد بالا گفت مامانم اجازه داده ،به این نشون هفت ساعت موند خونمون به زور رفت خونشون!!!! از اون روز ساعت سه میاددر میزنه حتی دیروز که جمعه بود وداشتیم استراحت میکردیم!!!! امروزم اومد در زد اما من باز نکردم هم از بچه هام بزرگتره هم فوق العاده وراج تمام وقایع خونشون رو تعریف میکنه خیلی رو اعصابمه
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
خب اونم تنهاس ولی بهش بگو بعدازظهرها یه ساعت بیاد نه هر دیقه برای بچه هاتم خوبه باهام سرگرمن
مادر که نباشی بوی تن هر نوزادی برایت رایحه بهترین عطر دنیا را دارد. مادر که نباشی لبخند شیرین هر کودکی را که میبینی آتشی در دلت بر پا میشود و قهقهه خنده هر طفلی تو را تا سرحد جنون میکشاند اما تو مجبوری با وجود آتشی که در دلت برپاست با سرکوب تمام احساساتت خود را بیاعتنا نشان دهی و به لبخند کمرنگی که به صورتش میزنی بسنده کنی.مادر که نباشی انگار تمام ساعات روز و شبت یک رنگ دارد و تمام در و دیوار خانهات برایت خاکستری است. مادر که نباشی رویاپرداز خوبی میشوی که در تمام ساعات روز میتوانی رویای در آغوش گرفتن، بوسیدن، قصه گفتن و قدم زدن با کودک خیالیت را در ذهن بپرورانی و مادر که نباشی فقط میتوانی سر بر سجده بگذاری و بگویی خدایا شکر.
دختر نازم، مامان فدات بشه، مرسی که تکون میخوری و خودتو نشونم میدی عشقم😍😍😍😍 (تاریخ احتمالی مهر ۱۳۹۸) دختر نازم، عشق مامان، توی دی ماه توی سی و هفت هفته و پنج روز اومدی و شدی کل دنیام، همه وجودم، نفسم به نفست بنده دختر زمستونی من الهی مامان فدات بشه.😍😍😍😍😍💕💕💕💕💕💕
سلام من تک فرزندم آذر ۸۹با شوهرم دوست شدم اردیبهشت ۹۲عقد کردیم و مهر ۹۴عروسی کردیم و ۱۲فروردین اقدام کردیم برای بارداری ولی ۱۸خرداد ۹۸بچم سقط شد به خاطر تصادف دعا کنید این روزا زود بگذره و بشه ۳ماه تا دوباره اقدام کنم لطفا یه صلوات بفرستید تا زندگیم همچیش رو روال بیوفته اگه م مشکلات برداریم زندگی شیرین میشه
گل شیشه ای:سرباز ۱:اون دختر کوچولوإ ، یه ساله هروقت با قطار میام جبهه میبینمش...سرباز ۲:پس چرا مثل بقیه گل هاشو نمیده ؟ سرباز ۱:اون گل هاشو همینجوری نمیده بابتشون پول نمیگیره ، منتظره تا بچهها برن کنار... سرباز ۲:برن کنار ؟ برای چی؟! سرباز ۱:تا اون ادمی که دنبالشه رو پیدا کنه سرباز ۲:خب ، مگه کی رو میخواد پیدا کنه ؟ سرباز ۱:اون ادمی رو که قراره شهید بشه سرباز ۲:این..این دخترکوچولو تا حالا به هر ادمی که گل داده اون ادم شهید شده ...................لای لا لا لای لا لای لا لایییی...لای لالا لای لالای لاییی