سلام من عقدم با خانواده شوهرم بحثم شد با خواهرش و باباش و داداشش مامانش سیاست داره همون موقع اصلا حرفی نزد ولی خدامیدونه اونم چه اوعجوبه ایه حالا نزدیک عروسیمه اصرار دارن ک باهامون بیان برای خرید اولش مخالفت کردم دیدم شوهرم واقعا داره عذاب میکشه گفتم عیب نداره بیان ولی اومدن نمیدونم چجور رفتار کنم با خاهراش و مامانش
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
زشته تو عقد دعوا و بحث تو هم سياست به خوج ميدادي و سكوت ميكردي و خودتو كنترل ميكردي بعداً زير ...
اولاش بخدا خیلی خوب باهاشون راه میومدم اینقد تیکه میپروندن هیچی نمیگفتم ولی دیدم ن دارن سوارم میشن شدم مث خودشون الان توقع ندارن یه حرفی ک میزنن جوابشم بشنون خواهر شوهرم خیلی حسوده شوهر خودشو انداخته دور چسبیده به شوهر من میره لباس بخره شوهرمم پیش منه تماس تصویری میگیره برای شوهر من از عمد ک نظر بده در مورد لباساش اخه بگو ب شوهر من چه زنگ شوهرت بزن
اخه حرفش منو یاد یکی از عروسای فامیل انداخت....همش از خانواده شوهرش توقعای بیجا داشت و قهر میکرد و الانم که پسرشونو نمیذاره ببینن...بیچاره مامانش اینقد غصه میخوره...جالبه عروس هم فامیله و اینجور کرده
اخه حرفش منو یاد یکی از عروسای فامیل انداخت....همش از خانواده شوهرش توقعای بیجا داشت و قهر میک ...
بخدا من اگه یه درصد بگم مامانت فلان یا بسان همیشه هم بهش میگم ک احترام مادر و پدر واجبه اتفاقا خودشم خیلی مامانیه اصلا اینجورم نیس ک من بخام رو برگردونه از خونوادش ولی حالا هر چی من شل گرفتم اینا فک کردن من بلد نیسم یا از پس زندگی بر نمیام میان دحالتای بیجا میکنن مثلا برای انتخاب اتلیه لازمه یه عده ای ادم پاشیم بریم تو اتلیه از کوچیک و بزرگ پا میشن میان در صورتی ک مامان من میگه من نمیام اصلا من خودمون میکشم مامانم برای یه خرید پامیشه میاد میگه دوس ندارم خونواده شوهرت بعد اذیتت کنن بگن اره مامانشو برد مارو نبرد