آفرین یکی حرف دل منو زد اینقدر حسرت کسایی رو میخورم که بچه دار نمیشن
نگید نا شکری میکنم
من خیلی زود باردار شدم با اقدام اول دو قلو
ولی الان چهار سالشونه بخدا من مثل گل مراقبشون باشم هر کی منو میدید تحسین میکرد
اما از بدشانسیم بچه هام حرف درست نمیزنن کلا با همسالانشون فرق دارم همش استرس اینچ دارم نتونن برن مدرسه
توشهر محل زندگی ما یدونه گفتار درمان درست حسابی هم ندارد اگه بخوام ببرمشون باید بدون شوهر پاشم بیام تهران
میدونم بالاخره این طفل معصوما منو گرفتار میکنن
نمیدونید چقدر سخته وقتی میبینی بچه های هسنشون با هم بازی میکنن تعامل میکنن چیزی یاد میگیرن و اینا نمیتونن
میدونید چقدر سرکوفت شنیدم
حتا بخاطر روحیه بچه هام نمیتونم جلوشون ناراحت و افسرده باشم باید خودمو کنترل کنم
تو شهر غریبم هستم
بخدا آرزوی مرگ دارن روز نیست گریه نکنم