شوهر من اینقد کاراش زیاده گاهی همونجایی که هست خوابش میبره
چند روز بود ندیده بودمش دلم میخواست یه دل سیر باهم حرف بزنیم
اما تاپسرمو گذاشتم تو تختش یکم تکونش دادم بخوابه دیدم شوهرم از خستگی خوابش برده
دلم شکست هرچقدر هم خسته باشه 5 دقیقه هم وقت کافی بود برای من که همسرشم
اما اون بی اهمیت خوابیده بود