من به سگ و گربه خیلی علاقه دارم شمال رفتیم ویلای خالم و نوه خالم بچست بهم گفت بیا باهم بریم حیاط گربهامو ببین گربهای خیابونی بودن من روز اول باهاشون خو گرفتم پررو هم بودن میومدن رو پام وقتی میخواستم تکون بخورم صورتشون یه حالتی میشد که انگار عصبی میشن من برم..... شب بعدش باز نوه خالم گفت بیا ببینیمشون من رو زمین نشسته بودم یهو گربه از نیم میلیمتریم از پشت سرم یهو دوید اومد جلو جوری که من یه لحظه ترسیدم ولی بازم مشکلی نبود من فقط گربهارو ناز میکردم اما نوه خالم شیطنت میکرد اذیتشونم میکرد... شب خوابیدیم من بی اختیار نشستم ناله کردم و خواهرم کنارم بود یهو ترسید جیغ زد منم تو خواب پاشدم یهو بی اختیار جیغ زدم که اونموقع به خودم اومدم یادمه چشام باز بود پاشدم که جیغ بزنم با چشام دیدم انگار گربه از زیر پتوم رفت بیرون خیلی بعدش ترسیدم بابام اومد بغلم کرد... این گربهه چش بود
گروه آبی ،وزن شروع: ۹۳💙وزن هدف : ۷۵💙 وزن فعلی: ۷۶.۹۰۰💙 خداکنه تا عروسی خواهرم به این وزن برسم🙂
یه معلم دینی تو دبیرستان داشتیم ، میگفت اگه یه مرد تو خیابون صداتون کرد ، نگین بله ! بگین هان . شاید همون لحظه داشته صیغه میخونده! اون اولین درس زندگیم بود ..😂🤭