فردا خانواده‌ها می‌خوان همو ببینن چی کار کنم؟

با استرسمم نمی‌دونم چی کار کنم.

اگر از من خوششون نیاد با مادرم ازش خوشش نیاد چی؟

چرا خانومم جانم

کسی نیست یه ذره دلداریم بده یا پیشنهاد واسه هدیه بده؟

گل نبردم. گلدون بردم. گفتم گل خیلی ضایعه‌. انگار اومدم خواستگاری.

آخه پدرش رو تا حالا ندیدم و گفتم شاید بهتر باشه چون اونا مهمون می‌کنن من دست خالی نرم.

مادرم می‌گه یه جعبه شکلات ببریم ولی من گفتم شاید چون پدرش دیابت داره خوب نباشه.

آخه گفت مادرش اون رستوران رو خوشش اومده و با خانواده هماهنگ کردن و یادش نبود بهم خبر بده. دو روز بعدش که بهش گفتم مامانم هی می‌پرسه برنامه کجاست تازه یادش افتاد و بهم گفت. منم دیگه گفتم خانواده‌ش اونجا رو دوست دارن نگم جا رو عوض کنن. چند بارم برای دیدن پدرش دعوتم کرده بود و من از استرس رد کرده بودم بازم بگم بریم یه جا دیگه ممکنه خودش و خانواده‌ش ناراحت شن.

ترسیدمم مادرم اول خودش رو ببینه. گفتم جو خیلی سنگینی می‌شه.

همون شکلات رو احتمالا ببرم.

یا از این شکلات مرسیا ببرم یا از این شکلات جعبه‌ فلزیا.

نه جونم اول از خودم نظر خواست. گفت کجا بریم گفتم من رستورانای تهرانو نمی‌شناسم. خودت برنامه بریز. پرسید رستوران سنتی خوبه؟ من خنگم فکر کردم رستوران سنتی ینی جایی که غذاهاش کباب و غذاهای سنتی ایرانیه. گفتم باشه. چون ما کلا رستوران می‌ریم خیلی جایی نمی‌ریم که قلیون باشه. تفاوت این دو تا رو نمی‌دونستم چی به چیه. اونم چون گفته بودم خودت برنامه بریز اونجا رو انتخاب کرد و بعدش یادش رفت بهم بگه. منم وقتی فهمیدم دیدم دیگه دیره چیزی نگفتم.

وگرنه خیلی وقته همو می‌شناسیم. می‌دونم آدمی نیست که بخواد حرف حرف مامانش باشه یا حرفش یکی باشه.

از همه بیشتر می‌ترسم مامانم نپسنده.

بنده خدا دوستمم امروز رفته آرایشگاه اصلاح کامل کرده. ولی مامانم نپسنده دیوانه می‌شم. برام مهمه که پسندش باشه.

خودمم لباس مجلسی اصلا نمی‌گیرم و اکثر لباسام اسپرتن ولی پارسال یه مانتو مجلسی چیسان فیسان گرفتم که اگر پدرشو یه وقت دیدم لباسم مرتب باشه. چون پدرش برعکس خودش بدجور به تیپ‌زدن اهمیت می‌ده.