😓😓😦دخترم ٦ماهش بود ك فهميدم حامله ام ...امروز ٤ماهم تمومه رفتم سونو گرافي اين يكي هم دختر شد
شوهرم انقد ناراحت انقد ب خودش بدو بيراه گف انقد غر زد ك من ديگه هيج دلخوشي تو زندگي ندارم هرچي از خدا خواستم بهم برعكس داد ميگه من خجالت ميكشم ديگه با دوتا دختر از خونه برم بيرون ميگه ديگه بچه اولمم دوس ندارم....
من همون روزي ك فهميدم خواستم بندازمش ولي شوهرم نذاشت گف تو نميتوني بدنت ضعيفه گناه دارد اگه بندازيم اين بچه جگر منه ازاين حرفا
حالا امروز من با ي تن ضيعف ي بچه اي ك تازه راه افتاده ي عالمه كاري ك دارم ي بچه تو شكم اينجوري شد حالم
حالم اصلا خوب نيست نميتونم با هيچكس درد دل كنم خيلي خيلي بدم از دست حرفايي شوهرم ازاينكه الان بايد همراهم باشه ولي نيست بايد كمك حالم باشه ولي نيست من خودمم دوست داشتم جنسم جور باشه ولي خب خدا نخواست عب نداره انشالله سالم و صالح باشه دوتاشونو خدا برام حفظ كنه انشالله خوشبخت بشن ...برام دعا كنيد بتونم شوهرمو تحمل كنم اخه من باي بچه و يكي ديگه تو شكم الان چكار كنم طلاق بگيرم 😓