من اوایل خیلی حالم بد بود تا جایی که به شوهرم حساس شده بودم و همیشه خونمون دعوا بود همیشه گاز خونه یا یخچال یا در خونمون رو چک میکردم مای بی بی پسرمو چک میکردم هی میخواستم ترک کنم نمیشد فکر میکردم ترک کنم می میرم یا اطرافیانم مثل شوهرم بچم یا مادرم و پدرم و برادرم هیچی گاز رو به شوهرم میگفتم چک میکرد ملی بی بی پسرم رو میبیستم میرفتم خودمو مشغول میکردم یادم میرفت در خونه رو به شوهرم میگفتم میبیت که من ذهنم آزاد باشه تا درگیر نشم و یادم بره حتی قرص های افسردگی شدید خوردم ولی دیدم قرص ها فایده نداره بیشتر حرص خوردن بدتر میکنه باید اروم باشی و بری بیرون یا با کار کردن خودتو مشغول کنی من وسواسیم نا حدی بود که اعصبانیم میکرد بنده بچمو میزدم