امشب خانوادمو باخانواده شوهرم شام قراره خونمون دعوت کنم.ب شوهرم گفتم داری میری سرکار به مامانت بگو شام بیان.بامادرشوهرم یجامیشینیم.گفت من بگم؟ وظیفه توئه.منم گفتم مگه مامان تو میخواد مارو شام ناهار دعوت کنه ب من میگه؟بچه ها هیچوقت بمن نمیگه همیشه ب شوهرم میگه.بعضی وقتا حتی ب اونم نمیگه بعد موقع ناهار ک شوهرم میاد بهم میگه ناهار خونه مامانمیم منم ماهار درست کردم خودم.بهش میگم نمیتونست ی زنگ بزنه بگه چیزی نذار؟شوهرمم باز طرف مامانشومیگیره.وقتی هم ک میرم خونشون مادرشوهرم واسم قیافه میگیره محل نمیده شوهرمم هی میگه تو نمیری منم گفتم ک من ب روی باز میرم ن ب در باز.اونم باز طرف مادرشو میگیره انگار اصلانمیفهمه.با اینکه دلایل من قانع کنندست ولی بازم هیچوقت پشت من نیست.واقعا دیگه خسته شدم خیلی حالم بده.سرهرچیز کوچیکی درباره خانوادش بامن دعوامیکنه زندگیرو بهم زهر کرده.هر راهیو امتحان کردم.کشوندمش طرف خودم.بهترین غذاهارو درست کردم براش.هرکاری خواست انجام بده باهاش بودم ولی انگار اصلاب چشمش نمیاد.منم دیگه زده شدم.دیگه اصلانمیخام باهاش زندگی کنم.طلاقم نمیتونم بگیرم بخاطر خانوادم.چون خودم انتخابش کردم.الان خیلی پشیمونم.هرروز دارم آرزوی مرگ میکنم.واقعا حالم بده.من ازهمه نظر ازاون بهتربودم یعنی هرکسی میدید میگفت باورمون نمیشه توبااین موقعیت یکی مثل اونوانتخاب کردی.نمیدونم چرااینجوری گندزدم ب زندگیم.خواهشا اگه کسی راه دیگه ای میدونه بهم بگه.چندوقتم هست دارم ب خودکشی فک میکنم ولی میترسم ازعذاب خدا.
بمیرم برات
به خاطرمادرشوهرت میخوای طلاق بگیری؟؟؟؟عشق وعلاقه و...؟؟!
بیکارییییی
خودتو بزن به بیخیالی و کمتر به دستورات شوهرت عمل کن
نظر منو میخوای زنگ نزن
خب الان فرق می کنه پدر و مادر خودتم هستن زنگبزن بگو بیاد بالاخره اون بزرگتره .باید دعوتش کنی .
شوهر منم همیشه طرف اوناس یا با اینکه میدونه حق بامنه بازم پافشاری میکنه ک این حرفارو ول کن و همچین چیزی نیست و ..... ی بار در نمیاد بگه حق باتوست
یه نفر بهم گفت مردی ک اعتماد به نفسش پایینه باهر تاییدی میره سمت طرف،شاید شوهرشماهم از سمت شما تایید نمیشه که سمت مادرشه
سعی کن از مادرشوهرت دور بشی درست میشه همه چی
ب قول دوستمون حالا ک خونوادتم هستن زنگ بزن ولی اگه غیر از اونا کسی نباشه هیچوقت زنگنزن
من جای توبودم ازروسیاست پیش شوهرم زنگ میزدم الکی قربون صدقه ی مادرشوهره میرفتم بعددعوتش میکردم برای شام بذار شوهرحق وبه توبده چتدباراینجوری کنی شوهرت میفهمه زنش فرشتس
اکه میخوایینارامش داشته باشین لطفا و خواهشا خرف مردم ک میگن شما حیف شدید رو بزارید کنار این خودش خیلی مهمه ک بحرف مردم اهمییت ندید یمدت سر این مسائل با همسرتون بحث نکید غرغر کردن همهچیزو بدتر میکنه من میتونم درکتون کنم وضعیت منم مثل شماست تقریبا منم با مادرهمسرم تو ی ساختمون هستیم بعدشم حساسیتتون کم ک شد اروم در موردشگااهی اوقات ب همسرتون فقط تذکر بدید دیگه بحثو ادامه ندید همسرتون ببینه شما حساسیتتون کم شده بهتر میشه
به خاطر مادر شوهرت آرزوی مرگ میکنی؟؟؟ دیوونه شدی مگه؟؟؟؟ مادرشوهر منم دعوت میکنه به من نمیگه فقط به شوهرم میگه ولی من خودم پیام میدم با نهایت خونسردی و ادب دعوتش میکنم . چرا انقد ریز بین میشی رو زندگی؟ سخت نگیر!
من نمیدونم چرا ما خانوما نمیخوایم باور کنیم که مردای ایرانی ظاهرا تشکیل خانواده میدن در اصل خانوادشون مامان و آبجیاشون ان . سعی کنید اینو درک کنید و نسبت بهش بی اهمیت باشین . من این موصوع کلا برام حل شدس . واس همین اصصصلا توقع ندارم طرف منو بگیره . خودم از پس خودم برمیام . کسی حرفی بزنه کاری کنه همونجا درجا یا شایدم کمی بعد جوابشو میچشه!!
ماخیلی همدیگرو دوس داشتیم بخاطرش با بابام مخالفت کردم.یعالمه خواستگار خوب با موقعیتای خوب داشتم ولی گفتم فقط همین ولی الان؟اصلا باکارایی ک کرده ازش زده شدم.هربار ی فرصت دیگه بهش میدم ولی بعدش ک میبینم ن درست نمیشه خودمو لعنت میکنم بخاطر حماقتم.خانواده من هیچی برامون کم نذاشتن ازهمه نظر هوامونو دارن ولی خانواده اون فقط ازش کار میکشن ی قرون هم تو عروسی و وسایل کمکش نکردن ک هیچ پولم ازش گرفتن هنو ندادن.
