از شهرمم دورم هيچ كس رو ندارم
بچه ها امروز ظهر شوهرم بهم اس داد ک شرایط بازار خیلی بده و اینا باید تا فردا یه تومن جور‌کنم حالش خوب نبود از حالش دلم گرفت زنگ زدم ب بابام ک ازش کمک بخوام جواب نداد دلم‌بیشتر گرفت همون موقع اذان گفت نماز خوندم با گریه همه ی حرفامو ب خدا زدم انقدر اروم شدم عالی بود 😭😭😭😭
باباي شوهرم خيلي ادم عوضي هست اصلا نميگه اينا ادمن يه مسافرت برن ٣ ساله يه مسافرت نرفتم فقط همين كه برم شهر خودم خونه بابام
منم قرارهازدواج کنم با این حرفا ته دلم خالی شد ک
فكر كنم من خيلي مشكلم جدي تره درگيري فكري شديد دارمو حسابي از شوهره عوضيم ناراحتم به هيچكسم از دورو وريام نميتونم بگم ك راهنماييم كنن
تو اين شهر غريبم به دلم موند غروب برم يه خونه يكي در بزنم برم پيش يكي هيجا رو ندارم
شوهرم تو اين ٣ سال دست بزن داشته هيزي داشته
نمیتونی با شوهرت صحبت کنی؟
اره با هم شريكن تو كار
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
