من بچه بودم بابا بزرگم خدا بیامرز رفته بود بیمارستان برای عمل قلب
منو بابام و عمو وعمه ام بودیم.
شب قبل عمل غذای سبک می دن دیگه
ما سوپ از خونه اورده بودیم
رفتیم تو اتاق دیدیم عموی بابام0داداش بابا بزرگم)
اونجاست،هر جفتشونم یه سینی بزرگگگگگگگگگگگگگگگگ
کوبیده ،شیشلیک