دبیرستان بودیم دبیر فیزیکمون خیلی سخت گیر بود هر کی درس رو بلد نمی شد آبرو ریزی راه مینداخت, یه بار اومد گفت از همه میخوام بپرسم منم که اصلا آمادگی شو نداشتم خودمو زدم به مریضی و گفتم گوشها و گلوم بدجور دردناک شده, بچه ها جیغ و اوار گفتن این اوریون گرفته و مثل جذامی ها از کلاس شوتم کردن بیرون و منم رفتم صفا😊
حسش رو دارید بیایید شما هم بگید تا ایده بگیریم😉
نگفتم تاحالا
😂😂😂😂😂😂😂😐
وای من ی دروغایی میگفتم خودم شاخ در میارم بعضی وقتا میگم چ جرعتی دارم خدایی
بعد عاشورا رفتم مدرسه مديرمون گفت وايي شبنم چرا با لاك اومدي مدرسه گفتم ببخشيد تورو خدا ديشب عروسي بوديم از شدن عصبانيت و جديت يهو پهن سالن شد زِد پشتم گفت برو دروغم نگو شب عاشورا كي عروسي ميگيره
مدرسه میرفتم تست داشتیم نخونده بودم گفتم بابابزذگم فوت کرده بود انقدرگریه کردم که مثلا طبیعی جلوه بده بابابزرگم مرده معلممون باور کرد کلی تسلیت گفت😒
منم یه بار سر کلاس عربی صدام و خش دار کردم گفتم گلوم درد میکنه ازم نپرسید
یه بارم حوصلمون سر رفته بود دست دوستمو گرفتم بردم گفتم این حالش بده الاناست که بالا بیاره ببرمش بیرون؟ اونم گفت ببر
تا آخر زنگ تو حیاط چرخیدیم
ولی آخرش فهمید
منم سر درس زبان خودمو زدم به قلب درد و از پای تخته سیاه نجات پیدا کردم و رفتم نشتم
من یه بار خودمو تو مدرسه زدم به غش بعد زنگ زدن مامانم مامانم میگه سکته کردم تا اومدم رسیدم مامانم که اومد بالاسرم خندم گرفت خندیدم از مامان جان کتک خوردم یک هفته هم اخراج😳
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
