قشششنگ میدونم چی میگی چون منم یکی از موانعم برای بچه همین.موضوع بود نمیخاستم توی خونه پدرشوهرم بچه داربشم اما ما ازیه جایی فهمیدیم که فعلا برامون مقدورنیست پس بیخیالش شدم ولی خدااااروشکر که باهامون قهربودن تا تقریبا یکسالگیه کارن.فقط یکی دوروز اول پدرمادرش میومدن چنددقیقه و میرفتن و بعدشم.که کلا دوباره قطع رابطه کردن.
الان که دوباره اشتی کردن واقعا برام سخته.منم سختیه بچه رو بادل و جون تحمل میکنم اما کاراودخالتای اینا واقعا سختتره.مثلا زن بابای شوهرم لب پسرمو میبوسه.اوووغ.یا وقت و بی وقت میان پشت در صداش میکنن اینم بچس هوایی میشه میخادبره پیششون.خلاصه که گرفتارم ازدستشون.دلم.میخاد دوباره یه دعوایی درست کنن قهرکنن راحت بشم.
ازاول نباید اجازه بدی توی کارای بچه دخالت کنن تا بعدا راحت باشی.برای تعویض پوشک،حمام،لباس پوشوندن و کلا تمام کاراش سعی کن همون چندروزاول که مامانت کنارته خودت زود ازش یادبگیری وخودت انجام بدی که اگه بسپری به اونا دیگه تا اخر همه جوره اذیت میشی.
من ازهمون شب اول فقط یه بارخاهرم بچه روپوشک کرد نگاه کردم دیگه کلا اجازه ندادم کسی پوشکشو عوض کنه خودم تمام کاراشو ازهمون اول انجام دادم وقتی بیست روزش بودو خاهرمم داشت ازپیشمون میرفت انگارچندسال بچه داری کرده.باشم همه چیو خوب یادگرفته بودم.
اوووف چقدددر حرف زدم.ببخشیییییییید