شوهر منم متاسفانه خاله زنکه
دقیقا برعکس خودم
اوایل عروسی عینه بعضی زنا تا صدا میومد میرفت پشت چشمی ببینه کی میره کی میاد
بعد یکی پچ پچ کنه هی میگه چی میگفتن
بعد خودش با مامانش یواشکی خرف میزنه من تازه میرم یه طرف دیگه که راحت باشن
بعد یه بار گفت تو برات مهم نیست ما یواشکی چی میگیم گفتم نه شاید یه حرفیه دوست ندارید من بدونم
گفت نمیگی پشت سر تو حرف میزنیم گفتم نه من کاری نمیکنم که پشت سرم حرف بزنید