من بايد چيكار كنم با عشق عجيب برادرم!!!!!!!!!!!!

خانما بقران اگه ي ذره حسودي كنم اتفاقا دخترخانم دوست خودمه چون همسنيم تا جايي ك من ميدونم دختر خوب و با شخصيتيه ولي خب اين ازدواج اشتباهه،و من مطمئنم ك ايشون جواب منفي ميدن اما نميخوام داداشم بره جلو و نه بشنوه و سرخورده بشه ميخوام از سرش بندازمش عاشق داداشمم و نميخوام غصه بخوره،داداشم٢٣سالشه و اين خانم٢٨

اون دختر خانم اصلا نميدونه اين قضيه رو امروز داداشم بعد از چهار سال ك ب اين خانم فك ميكنه تازه لب باز كرد ب من گفت منم هيچ عكس العمل بدي نشون ندادم،از من خواست با اون دختر صحبت كنم ولي من اصلا روم نميشه ب اون خانم چيزي بگم ميترسم توو دل خودش داداشمو مسخره كنه و ب بدترين شكل جواب منفي بده البته داداشم نگفت عاشقشه گفت چهارساله ذهنم درگيره ميخوام شانسمو امتحان كنم دخترخانم خودشون خيلي ماهن ولي خوانوادشون خودشونو خيلي سطح بالاميگيرن 

اصلا اينطوري نيست لطفا وقتي كسي رو نميشناسين قضاوتش نكنين داداشم خيلي محجوبه و مذهبي و اصلا ملاكش پول و موقعيت نيست،اين خانم خوانواده خيلي بازي دارن ولي خب خودشون خيلي محجوبن ،احساس ميكنم همين حيا و متانتشون در اينچنين خانواده اي نظر بقيه رو جلب ميكنه بهشون

از طرفي داداشم خيلي بچه ميزنه قيافش و اون خانم خيلي بزرگتر نشون ميدن ميترسم اصن اينو انقد بچه حساب كنه ك بدون فك كردن جواب منفي بدن و خبر به خونواده ها برسه و بد بشه 

من مخالفم با اين ازدواج چون دوتا خونواده كاملا متفاوتيم ولي خب من فقط تا ي جايي حق دارم اظهار نظر كنم ولي مطمئنم هم خونواده ها بشدت مخالفن هم خوده دختر خانم😔😔