يه بار توو عقد رفتيم مشاوره اصلا نميزاشت من حرف بزنم اخر سر مشاوره برگشت گفت چجورى با اين ميخواى سر كنى من احمق بودم ادامه دادم چند بار همون موقعها اقدام به طلاق كردم ولى بازم رام زبونش شدم
اون فكر نكنم به اين راحتيا طلاق بده خير سرش ميگه دوست دارم اين ديگه چه جور دوست داشتنيه
ميترسم آخه درامدى ندارم نزاشت برم سر كار
ميترسم رسوايى ببار بياره
ميترسم بچه هامو نده بهم