یادم نمیاد خدایی
اخه چند تا چیز تعریف کرده بودم یکیش 400تا یکی 200تا اینجوری لایک خوردن
ولی اون 500و خوزده ای بود
بذا فک کنم👀
اها فک کنم این بود
یه دفه اولیل نامزدی خونه پدرشوهر بودیم من رسیدم پدرشوهرم سر نماز بود
نمازش مغربش که تموم شد یک بامن خوش و بش کرد هی تعارف کرد چایی بیارم شیرینی بیارم و ...
من هی میگفتم نه توروحدا زحمت نکشید اونم هی نیم خیز میشد منم نیم خیر به سمتش که جلوشو بگیرم
خلاصه بیخیال شد منم حواسم رفت جای دیگه یهو پاشد منم نیم خیز رفتم سمتش گفتم عه بابا توروخدا زحمت نکشید
یهوووووو قامت بست و گفت الله و اکبر
ای ضایع شدم ضایع شدم 😂😂😂😂
(با اندکی دخل و تصرف اگه کسی همون قدیمی رو یافت نگه دروغ گفتم خاطره واسه 4.5 سال پیشه 😂😂😂)