اوایل ازدواجم به شدت ناراحت میشدم،داشتم افسردگی میگرفتم،
بعدش باخودم طی کردم ک دیگه اهمیت ندم،دایورتشون کنم،الان بدترین تیکه و طعنه و گلایه هم بهم میکنن انگار نمیشنوم،واقعا هم ی جوری شده ک اصلا نمیشنوم تازه فهمیدم بی اعتنایی ب حرفاشون بیشتر کووونشووونووو میسوزونه،اخه ادمن ک بخوام خودمو بخاطر حرفاشون ناراحت کنم،
فقط دارم از زندگیم لذت میبرم،تامام
ناگفته نماند منم خیلی جاها خنده خنده میرینم بهشون،اوناهم لال میشن