یبار توی کتابفروشی عموم بودیم من رفته بودم کتاب بگیرم طبق معمول ببرم خونه بخونم .... دختر خالم باهام بود ازم یکسال بزرگتره .... چشمش افتاد ب تراش های خوشگل ویترین عموم اشاره کرد برداریم ؟ دیدم برداشت دوتاهم برداشت ....
من نمیخواستم تا در خونه راضیم کرد من برداشتم ،بیشعور خخخ نمیدونم چجور شد خودش عذاب وجدان گرفت واسه خودشم داد ب من ... منم شکستمش