چندین ساله که با کم وزیاد شوهرم ساختم ازش انتظارزیادی نداشتم حتی پول عروسی گرفتن نداشت یه مسافرت خیلی ساده رفتیم با اینکه خانوادم مخالف بودن پشتش وایسادم وگفتم عروسی نمیخوام
خیلی مراعاتشو کردم همیشه میگه ندارم اما صبر کردم که وضعش بهتر بشه اما همیشه خدا نداره حتی بچه هامم خیلی قانع بار آوردم دلم براشون میسوزه
البته شوهرم آدم مسئولیت پذیر وخانواده دوستی هستن رفیق باز وولخرج نیستن برای خودشونم هم خرج اضافه نمیکنن
خلاصه با پرکاری شوهرم وقناعت من خداروشکروضع مالی خوبی داریم یه خونه سه طبقه و دوتا ماشین داریم حدود ده سالی هم میشه من گواهینامه دارم ولی ایشون راضی نمیشدن من رانندگی کنم یا اگه بغل دستم مینشست همش ایراد میگرفت واعتماد بنفسم رو ازبین برده بود
چندوقتیه ماشینو تنهایی برمیدارم ورانندگیمم خیلی خوب شده اما وقتی برمیگردم همش بهونه میگره که ماشینو لازم داشتم وماشین خرابه واز این حرفا اما جدیدا پرروتر شده ومیگه که حق نداری ماشین وبرداری وماشین مال تو نیست ومال خودمه (این حرفش برام خیلی سنگینه)
ماشینم برای دور دور برنمیدارم برای انجام کارای واجب برمیدارم
ماشینمونم یه پرایده داغونه
بگین چی بهش بگم یا بهتره دعوا کنم حد حدودشو بشناسه چون توزندگیمون خییییلی زحمت کشیدم تا به اینجا برسیم