سلام بچه ها...من خیلی حالم بده الان ۶ ماهه عروسی کردم اما اصلا حال خوشی ندارم مشکل من اینه که تک دخترم و یک برادر دارم که مشکل ذهنی داره و فوق العاده برادرم و مادرم به من وابستن...من عروسی کردم مادرم خیلی تنها شد..من با مادر شوهرم تو یه ساختمونم اما رابطم باهاش خوب نیست چون اخلاقای خوبی نداره و تو ۲ و نیم سال نامزدیم و ۶ ماه عروسیم خون منو کرد تو شیشه و آزارم میداد و من هرکاری کردم بازم همون بود کارایی براش کردم که در حق مادر خودم نکردم و بخاطر همین همیشه نسبت به مادرم عذاب وجدان داشتم..چون مادرم از جون و دل مایه میذاشت برای من اما من برای اونا اینجوری بودم...الانم مشکلم اینه که خونم تهرانه مادرم کرجه ماهی یکبار میام چندروز میمونم باز برمیگردم تهران دلم میخواد پیش مامان و داداشم باشم الان ۵ روزه خونه مادرمم شوهرم میگه فردا شب بیام دنبالت اما دلم نمیخواد برم...از طرفی هم دلم برای شوهرمم تنگ میشه اون برخلاف خانوادش مرد خیلی خوبیه من واقعا عاشقشم الان ۶ ماهه تو این دوراهیه سیاهم نه ما نه مادرم اینا نمیتونیم نقل مکان کنیم😔😔همش در حال استرس و غصه ام بماند که مادرشوهرمم چقدر دلمو شکونده..تروخدا کمکم کنید خیلی حالم بده الان که دارم مینویسم صورتم پر از اشکه..با اینکه ماهی یکبار میرم خونشون چند روز میمونم مادر شوهرم بعضی وقتا ناراحت میشه آخه نمیدونم چه دشمنی ای با مادرم داره که همش دنبال اینه که من از مادرم دور کنه
ای وای 😔😔😔😔
همه عزيزم اينجورين انگار حسادت ميكنن ب مادراي خودمون چون مادر خودمون و بيشتر دوستداريم
مادرشوهرمنم اینجوریه البته به هدفش رسید شوهرمو به جون خونوادم انداخت وبی احترامی شد وحرمتها شکست سه ماهه خونه بابامم ونیومده دنبالم😔خدا ذلیلش کنه هیچوقت نمیبخشمش
فقط دوست داره منو از عزیزانم دورکنه وفاصله بندازه😔😕
مادرت نمیتونه نقل مکان کنه بیا نزدیک شما؟😢
تهران تا کرج راهش زیاد نیست با مترو برو برگرد هروقت دلت تنگ شد صبح برو بعدازظهر برگرد الانم ک خوبه تا ۸ هنوز هوا روشنه
رفتن و شوهرم میذاره با مترو برم اما برگشتو نداره میگه بعداز ظهرا شلوغه باید وایستی خودم شب بیام دنبالت..اونم گشنه تشنه ساعت ۱۰ شب میاد تا بیاد کرج دنبالم ساعت ۱۱ ۱۲ شب شده و صب زود هم باید بره سرکار چند بار اینکارو کردم اما بدبخت با شکم خالی خوابید😔😔
سعي كن جمع كني ازشون جداشي مستقل بشين
