خونمون چسبیده ب مدرسه الان ک تقریبا کلاسا و امتحانا تمومه نسبتا خلوته ولی موقع مدرسه تراس خونه وایمیسادم نگاشون میکردم و زنگ تفریح بهشون لبخند میزدم دست تکون میدادم صبح هم ساعت نمیذاشتم با صدای ناظمشون بیدار میشدم اول سخت بود بعد باهاشون زندگی کردم این ماه هم دارم خونمو عوض میکنم...موقع تعطیلی بهترین صحنه ها رو میدیدم عشق مادر و فرزندی همچین میپریدن تو بغل هم
یه یار زنگ بزن ۱۱۰ بیاد تو کوجه به همشونتذکر بده خونواده هاشونم بچه ها رو جمع میکنن اپارتمانه نمیتونن بازی کنن دلیل نمیشه برییزن تو کوچه عصاب ملتو داغونکنن برن پارک زمینبازی
من اصلا مخالف بازی کردنشون نیستم..من ارتباط خوبی با بچه ها دارم اما اینا شورشو در آوردن...بخدا به همین که با مادرش بحث کردم گفتم خاله جون ۵به بعد بیاین بازی کنین که وقت استراحت نباشه...باز هروقت میخان میان و همو تو کوچه صدااااا میزن بلند که بیا بازی...خب لامصب آیفونو بزن
ای خواهر منم طبقه سومم طبقه چهارمی اسیرکرده.خدا فقط فرهنگ بده.
۳۰ سالمه
آدنوم هیپوفیز دارم(غده خوشخیم هیپوفیز)
سردرد شدید دارم
خودمم تو کوچه بازی کردم اما هوااااااار نمیکشیدم انگار جنگ باشه
اون زمان همسایه ها حرمت همو نگه میداشتن نه مثل خانواده اینا
من حتی حاضرم خونمم عوض کنم اما نمیشه
گفتم که چندساله دارم تحمل میکنم..
از لج همسایه کردم...
خوب کردم
😊😊😊
